چکیده:
هر منظومه فکری، ناچار از جهان بینی و انسانشناسی است که بر اساس آن
احکام خود را در مورد جامعه و سیاست بیان میکند؛ از این رو شناخت
اندیشه سیاسی مسلمانان نیز منوط به فهم مبانی کیهان شناختی و انسان
بینی آنان است. در این مقاله سعی شده برمحور انسانشناسی، پرتویی بر
ساختمان اندیشه سیاسی قدیم مسلمانان افکنده شود. شناخت طبع انسان
از لحاظ این که سمت و سوی آن به سوی خوبیها یابدیهاست، اولین و در
عین حال مهمترین گام در این راه است. تبیین سلسله مراتب انسانها در
جامعه و تأکید بر طبع مدنی آنها، گامهای بعدی است، و در نهایت بررسی
کفایت یا عدم کفایت عقل برای کشف قوانین زندگی بشر در گفتمان سنتی،
ما را به شناخت «انسان» مورد نظر فلاسفه سیاسی قدیم رهنمون میشود.
خلاصه ماشینی:
"29 نکته آخر را از این جهت آوردیم که ضرورت وجود حاکم یا رسول برای مردم نه از برای مدیریت به انسانهایی خود بسنده و دسترسی آسانتر به سعادت، بلکه بدین سبب است که انسانها میل به شرور و بدی، بیش از خوبیها دارند، احساسات فطری انسان که او را به سوی تشکیل اجتماع مدنی دعوت میکند، خودش عامل اختلاف گردیده و وقتی راهنمای بشر به سوی اختلاف با فطرت او باشد، دیگر رفع اختلاف از ناحیه خود او میسر نمیشود و لاجرم باید عامل خارج از فطرت او عهده دار آن گردد؛30 لذا نیازمند راهبری آسمانی است که با ویژگیهای ما فوق طبیعیاش، آنان را به سوی کنده شدن از مادیات و رهایی از خویشتن خویش راهنمایی کند.
40 حال باید در مبانی انسانشناسی فلسفه سیاسی قدیم به یک نکته دیگر توجه کرد که بدون آن منظومه فکری فلاسفه مسلمان نمیتوانست استمرار منطقی داشته باشد و آن این که انسانی که میل به شرور و بدیها در او غلبه دارد و با استعدادها و عقولی نابرابر در یک سلسله مراتب سخت و محکم قرار دارد، چگونه کنار دیگران قرار میگیرد و جامعه را تشکیل میدهد؟ 3.
پس اگر طبیعت انسان منحصر به این دو عنصر (نیاز به زندگی اجتماعی و تقسیم طبیعی استعدادها) بود، احتمال داشت که آدمی بتواند بدون داشتن قانون اجتماعی ویژه و نیز قدرت سیاسی که مکمل و پشتیبان آن قانون است، زندگی اجتماعی بیدرد سری داشته باشد؛ از آن نوع زندگی اجتماعی غریزی که برخی از موجودات اجتماعی (نظیر مورچه و زنبور عسل) از آن بهره بردهاند و طبیعت و غریزه از چنین حیات و بقایی حمایت میکند؛ لکن انسانها در نهاد خود طبایع متضادی دارند که تفاوت آرا و گرایشهای این طبایع، مملکت تن را پیوسته به میدان محاربه آنها و معرکه تنازع ایشان تبدیل میکند."