چکیده:
به زعم نویسنده پیامبر اسلام به عنوان بنیانگذار امت اسلامی الزامات سیاسی
را با الزامات دینی درآمیخت.
نویسنده معنای حقیقی «سیاست» را «حکومت کردن» میداند لذا دغدغه اصلی
او در این مقاله بلند بیشتر به این امر معطوف است که از نگاه متفکران اسلامی «چه
کسی باید حکومت کند» و «به چگونه حکومت کردن حاکم» چندان توجهی نکرده
است.
از نگاه نگارنده حاکمیت پیامبر اسلام بر اساس کتاب خدا ـ قرآن ـ بر امت
مشروعیت قانونی [با توجه به بار معنایی این دو لفظ] دارد ولی این سؤال «چه کسی
باید حکومت کند؟» بلافاصله بعد از وفات پیامبر مطرح گشت و به یکی از نزاعهای
کهن و ریشهدار در تاریخ فرهنگ اسلامی بدل گردید که از پی آن نزاعهای فکری و
کلامی و سیاسی در تاریخ اسلام شکل گرفت و حتی در این امر متفکران اسلامی از
اندیشههای متفکران یونان هم استمداد جستند.
نویسنده این مقاله ریشههای این نزاع را در تاریخ اسلام از بعد از وفات پیامبر پی
میگیرد و در ادامه ورود اندیشههای حکیمان یونان نظیر افلاطون و ارسطو را در
حوزه فرهنگ اسلامی جستجو میکند و تأثیر آنان را بر شکلگیری اندیشههای کندی
و فارابی و... به تصویر میکشد و موضوعاتی نظیر تأثیر دولت شهر آرمانی افلاطون را
بر مدینه فاضله و فیلسوف شاه به عنوان امام راستین و نخستین حاکم امت از نظر فارابی
ـ ضمن بحث پیرامون فلسفه سیاسی فارابی ـ نشان میدهد.
نگارنده در این فرایند فلسفه سیاسی «اخوان الصفا» و «کندی»، «فارابی» و
«ابنسینا»، «ابن باجه و ابن طفیل» و «ابن رشد» را موشکافانه تحلیل میکند.
خلاصه ماشینی:
طلایهدارانشان در قرن سوم هجری / نهم میلادی خودشان را به اخلاق فرد در اجتماع منحصر کردند و سنّت سخنان حکیمانه اسلامی ـ غیر اسلامی را ادامه دادند: اگرچه نخستین فیلسوف بزرگ عرب کندی (حدود سالهای 185 هجری / 801 میلادی ــ 252 هجری / 866 میلادی) و با وضوح بیشتری همعصری جوانترش قسطا ابن لوقا (که درخشش در حدود سالهای 205 هجری / 820 میلادی ــ 300 هجری / 912 میلادی) بود از اینکه ارسطو حکمت عملی به سه قسم اخلاق، تدبیر منزل، و سیاست مدن تقسیم کرده بود خبر داشتند آثاری در این حوزهها به ارسطو نسبت میدهند خود این آثار ظاهراً در دسترس آنها نبوده است؛ اخلاق نیکوماخوس بعداً ترجمه شد و از رساله ارسطو در باب سیاست ظاهراً تنها قسمتی به صورت ترجمه آزاد یا خلاصه که در دوره رومی یا هلنیستی تهیه شده بود در دسترس اعراب بود.
این فیلسوف (به سطور پایینتر مراجعه کنید) تحت تأثیر ارسطو، سنّت مشائی، افلاطون و گرایشهای نوافلاطونی، نظام فلسفیای پدید آورد که در عین حال عکسالعملی به مباحثات رایج در باب نقش امام است، یعنی اینکه آیا علم او باید بر الهام الهی مبتنی باشد و نبوّت مرجعیت سیاسی را تأیید میکند؟ این پرسشها در مباحثات و مجادلات بین ابوحاتم رازی اسماعیلی مذهب و ابوبکر رازی طبیب و فیلسوف مشهور که در ری بین سالهای 318 هجری / 930 میلادی و 320 هجری /3 ـ932 میلادی یا احتمالاً پیش از این قبل از سال 313 هجری / 925 میلادی در حضور مردآویج حاکم وقت انجام گرفت، بالاگرفت.