چکیده:
این مقاله مروری بر تجربههای نویسنده درباره راهبرد است و
بنابراین تجارب یادگیری از راهبرد میتواند و باید یکویژگی اصلی سازمان
یادگیرنده باشد. مقاله مفاهیم و روشهای تدوین راهبرد را توصیف و قضایایی را
از نحوه به کارگیریراهبرد به عنوان فرصت یادگیری در سازمانها مطرح میکند.
خلاصه ماشینی:
"در چنین سازمانهایی راهبرد در چارچوب فرآیندینظیر فرآیندهای زیر مورد بحث قرار خواهد گرفت: بازبینی بیانیه راهبرد سال قبل و اصلاح آن پاسخگویی به دیدگاههای یک مدیر اجراییجدید که به احتمال زیاد، دقیقا به خاطر نیازسازمان به تبیین راهبرد جدید منصوب شدهاست پاسخگویی به دیدگاهها و تجربه فرد جدیدیکه به عنوان مسئول راهبرد یا برنامهریزی سازمان گمارده شده است معرفی ایده یا ایده هایی از یک کتاب جدید یاکنفرانسی که موضوع آن راهبرد بوده است به کارگیری ایدهها یا فنونی که از برقراری تماساتفاقی با یک شبکه کامپیوتری حاصل شده است هر یک از فرآیندهای بالا فرصتی را براییادگیری فراهم میکنند، در واقع خوددادههایکتاب، کنفرانس یا شبکه کامپیوتری نیز به نظرمیرسد که نتیجه یادگیری باشند.
اگر چه من از این ایده به شدت حمایتمیکنم که هر دانش سازمانی را به شیوهای مؤثرباید کسب کرد، اما قضیه الف نکته متفاوت ومهمی را درباره یادگیری نشان داد و آن اینکه این شرکت نسبت به آنچه نمیدانست نیز آگاهینداشت.
نکته اول: یادگیری درباره راهبرد با یادگیریاز تجربه خود افراد شروع میشود قضیه د بخشی از کارهای بسیار جالب مرا تقاضاهاییتشکیل میدهد که برای کمک به تهیه برنامهتوسعه شخصی مدیران دریافت میکنم.
مدیران وکارگزارانی که در دورههایی از این دست شرکتکرده باشند که در آن چرخههای یادگیری (همراه بامدل سبکهای یادگیری) هم در طراحی و هم دراجرای رویداد مورد استفاده قرار میگیرد ازپیبردن به اینکه آن مدلها را در یک مقوله کاربردیمانند راهبرد نیز میتوان به کار گرفت اگر نهشگفتزده لااقل کنجکاو شدهاند."