چکیده:
قصه یوسف و زلیخا که در قرآن کریم «احسنالقصص» نامیده شده است، علاوه بر آن منبع قدسی، در انواع ادبی رایج در
کشورهای اسلامی نیز به تدریج بازتاب گستردهای پیدا کرد. البته بازتاب این قصه در انواع ادبی با دقتی که با تیزبینی و ظرافت متون
حدیث و تفسیر برابری کند، صورت نگرفته است، به این معنا که داستانسرایان و نویسندگان این گونه متون نوعا به واسطه ذات ادبی
آثار خود، در برخورد با این قصه و روایت مجدد آن، با آزادی عمل بیشتری عمل کردهاند. همین نوع روایات، در دورههای بعدی منبع
استناد نقالان بعدی قرار میگرفتهاند. در هر صورت، این روایات نسبتا آزاد از یک قصه بسیار موجز قرآنی به صورت زنجیرهای در
قصههای اخلاقی، عشقی و عرفانی متصوفه وارد و دچار تغییراتی شده و حتی در پارهای موارد با افسانههای پیش از اسلام درآمیخته
شدهاند. نویسنده این مقاله در ادامه گفتار پیشین خویش، به دو نمونه از این گونه آثار میپردازد، یکی «تاریخ الرسل و الملوک» طبری و
دیگری «قصصالانبیاء» کسایی. در بخش دیگری از این مقاله، «احسنالقصص» و برخورد برخی نویسندگان با آن در قالب یک قصه
عشقی یا تغزلی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"برخلاف دیگر روایات که در آنها داستان با یوسف آغاز و ختم میشود و زلیخا فقط در یکی از خوانهای زندگی او وارد قصه میگردد، جامی این ترتیب پذیرفته شده را وارونه میسازد و این نتیجه آن است که وی عشق را مضمون اصلی داستان اختیار کردهاست.
به راستی، کدام مرد را سراغ دارید که نخواهد محبوب زنی جوان، زیبا، و صاحب مال و جاه همچون زلیخا باشد و، فراتر از آن محبوب همه زنان، زنانی که، به دیدن او، وی را زیبا چون فرشته بخوانند، دست از ترنج نشناسند و یک به یک بکوشند تا او را فریفته خویش سازند؟ این خود دلیل دیگری است برای آن که در تفسیر بوحدیبه تردید کنیم.
در واقع، میتوان گفت، که از جهتی حایز اهمیت به رغم آن که قرآن به صراحت میگوید: "و آن زن یوسف را خواست" [همت بها]، باز در همه این روایات زلیخاست که "مورد علاقه" است - یعنی علاقه و گرایش راوی برای نشان دادن پیروزی یوسف بر وسوسه زلیخا و بر میل شهوانی خود و بدینسان تسجیل شایستگیهای او به عنوان پیامبر بحق.
(1) شاعر، چون از زلیخا - که، در عشق الهی صوفیانه، در جایگاه زن "واقعی" است - فارغ میشود، از منفی جلوه دادن جنسی زن به دور نمیماند و، همچون دیگر نویسندگان و مفسران، پس از صحنهای که، در آن، عزیز از مکر زنان سخن میگوید، خود نیز ابیاتی در تأیید این داوری میآورد."