چکیده:
نویسندگان زن درطول تاریخ فارغ از تفاوت های جغرافیایی- تاریخی، فرهنگی و ملیتی با دغدغه ها و چالش هایی هم پیوند و گاه همسان مواجه بوده اند. ادبیات زنان، جهانی را به تصویر می کشد که عمدتا بر اساس اولویت ها و ملاحظات منطق مردانه تعریف می شود. بنابراین نویسندگان زن با برهم زدن قوانین مردان در نگارش، سعی دارند با بهره گیری از « زیبایی شناسی زنانه» زبان مناسبی برای بیان دغدغه ها و آرمان های خود بیابند و از این رهگذر تصویر روشنی از زن را، آن گونه که هست و آن گونه که باید باشد، ارائه کنند. در ادبیات معاصر ایران و ایتالیا نیز زنان نویسنده بسیاری به خلق آثاری با محوریت مسائل زنان پرداخته اند. از این میان می توان به آثار زویا پیرزاد و آلبا دسس پدس که با روایت خاص زندگی روزمره زنان به بیان ملاحظات و دغدغه های عمیقا مشترک زنان می پردازند، اشاره کرد. مقاله حاضر در چارچوب بایسته های ادبیات تطبیقی و با کاربست نظریه «مونث نگری در نوشتار زنانه» در باب دو رمان برآمده از خاستگاه های جغرافیایی- فرهنگی متفاوت، درصدد پاسخ به این پرسش است که چگونه ویژگی های مشترک نوشتار زنانه، تشابهات و تناظرهای بنیادی در پیرنگ، روایت و شخصیت پردازی این دو رمان ایجاد کرده است؟
آنچه با یقین می توان گفت این است که خصلت ها و مولفه های مشترکی که در متن و فرا متن این دو نوشتار زنانه وجود دارد، در ارائه تصویری واقع گرایانه و سنجیده از «وضعیت زنان» در دو جامعه توصیف شده نقش چشمگیری ایفا کرده است.
Throughout the history، women writers، regardless of geographical، historical and cultural variations، have always been faced with the same concerns and challenges. Women's literature depicts a world based on the masculine priorities and logic concerns. So، due to disturbing laws written by men، women writers have tried to use "feminine aesthetic" and find a proper language to express their concerns and aspirations. In this way، they were capable to represent a clear picture of the woman as it should be.
In Iranian and Italian contemporary literature، many women authors have created works based on women's issues. Among these works، we can mention the works of Zoya Pirzad and Alba Deses Pedes who narrate، in a specific manner، the same story about women's challenges and concerns.
This paper applies "Theory of the Gynesis in Women Writing" to these two novels formed in two different geographical and cultural origins، and aims to answer the question of how the common characteristics of feminine writing engender fundamental similarities in plot، narrative and characterization? What we can say with certainty is that the characteristics and common factors in both text and meta-text of these two feminine writings engender a realistic and measured image of "women situation" in these two societies
خلاصه ماشینی:
١. مقدمه «نقد فمينيستي »١ آثار ادبي نوعي نگرش منتقدانه به آثار با محوريت مسائل زنان است که خود شامل خردهنظريه هاي متفاوتي همچون «نقد وضعي زنان »٢ است که در رهيافت هاي خود، فرهنگ مردسالار را به چالش مي کشد و جايگاه حاشيه اي زنان نويسنده در اين فرهنگ را مورد تأمل و نقد قرار مي دهد (نجم عراقي و ديگران، ١٣٨٢: ١٢١).
از ميان نظريه هاي مطرح نقد فمينيستي ، نظرية «مؤنث نگري »٣ که بينش زنانة غالب بر آثار نويسندگان زن را مورد نظر قرار داده و به شرح بازنمايي زندگي حقيقي وعيني زنان در آثار اين نويسندگان مي پردازد، از تشخص ويژهاي برخوردار است .
البته نقد فمينيستي همچنان سؤالات مناقشه برانگيز متعددي را پيش رو دارد: آيا مي توان به صرف اين که نويسندهاي از جنس زن است ، براي ناميدن آثار او از ادبيات زنان يا از «نگارش زنانه »٨ سخن به ميان آورد؟ (٢١ :١٩٩٤ ,Vide.
اين مقاله با تکيه بر نظرية «مؤنث نگري در نوشتار زنانه »، دو رمان چراغها را من خاموش مي کنم (١٣٨٠) از زويا پيرزاد و دفترچة ممنوع (١٣٤٥) از آلبا دسس پدس را با رويکردي ساختگرايانه مورد بررسي تطبيقي قرار مي دهد.
ازاين رو، کانون گفتمانهايي که در اين خردهفرهنگ هاي زنانه زاده مي شود، مسائلي جدا و برکنار از مسائل مردانة همان جامعه است ؛ بنابراين آثار نويسندگان زن چشم اندازي مؤنث را ارائه مي کنند که برگرفته از زندگي عيني و واقعي زنان است (نجم عراقي و ديگران، ١٣٨٢: ٣٨٠- ٣٨١).