چکیده:
بینامتنی بر این ایده مبتنی است که آثار ادبی بر اساس نظامها، رمزگانها و سنتهای ایجاد شده توسط آثار ادبی پیشین بنا میشوند. دیگر نظامها، رمزگان و سنتهای هنری و در کل فرهنگی نیز در شکلگیری معنای یک اثر ادبی، اهمیتی اساسی دارند. نظریهپردازان امروزی متنها را فاقد هر گونه معنای مستقل میدانند. متون در واقع متشکل از همان چیزی هستند که نظریهپردازان اکنون آن را امر بینامتنی میدانند.طرح این مساله بدان جهت است که قرآن کریم در یک بافت تاریخی ـ فرهنگی ظهور یافته است. این مساله الزاماتی در پی دارد و آن اینکه آیا از ساختار فرهنگی که در درون چارچوب آن تکوین یافته، جداست یا پیوسته؟ آیا برای فهم معنای متن باید به این پیوند تاریخی ـ فرهنگی و روابط بینامتنی توجه داشت؟ آیا متنی چون قرآن کریم به مثابه یک متن مقدّس وحیانی، به آن توجه داشته است؟ قرآنپژوهان مسلمان از گذشته برای اثبات اعجاز قرآن کریم، به مقایسه متن قرآن با متون دیگر مثل شعر دست مییازیدهاند و از طریق بررسی اشعار و متون ادبی و کشف قوانین شکلگیری این متون و نحوه دلالت آنها، به بررسی متن قرآن و بیان زیباییها و استواری و انسجام متن آن میپرداختند. این مقاله در پی بررسی روابط بینامتنی واژگان قرآن با واژگان شعر جاهلی است. یافته این پژوهش آن است که این رابطه به طور قابل ملاحظه وجود دارد.
خلاصه ماشینی:
"ارائه نمونههای تفسیر زبانی ابن عباس فراوان است، ولی از آنجایی که مقصد این مقاله، بررسی تحول معنایی واژگان به کار رفته در شعر جاهلی در زبان قرآن است، از آن صرفنظر میکنیم؛ چون در تفسیر واژگان غریب توسط ابن عباس، تنها به ارائه نمونه از شعر جاهلی بسنده شده است.
در شعر اعشی چنانکه از بافت کلام فهمیده میشود، به این معنا آمده است: أقول لما جاءنی فخره سبحان من علقمۀ الفاجر از مجموع 93 مرتبه کاربرد این ریشه در قرآن، فقط در دو آیه بهمعنای شناگری است، اما در بقیه آیات به همان معانی سهگانه است: 1- ذکر خداوند 2- تنزیه 3- تعجب.
(ابن منظور، ماده غفر) اما این واژه از پوشاندن اشیای مادی به پوشاندن امور معنوی مثل گناه و زشتی، دچار تحول معنایی شده که معنای مجازی یافته است.
این واژه در قرآن کریم هم تخصیص معنایی یافته که به معنای تسلیم شدن در برابر فرمان خداوند است، و هم گسترش معنایی؛ یعنی گاه هم بر مسلمانان اطلاق میشود و هم بر کافران؛ چون همگی در برابر خداوند خاضع و فرمانبردارند؛ حال این خضوع چه از سر رضایت باشد و چه اکراه.
(ابن منظور، ماده «نفق») در قرآن 37 بار از این گروه سخن به میان آمده است که معنای اصطلاحی و گسترش یافته آن از واژهای است که در زبان عرب جاهلی به کار رفته است.
(سیوطی، المزهر فی علوم اللغۀ و آدابها، 1/301) در قرآن کریم مشتقات این واژه در 54 آیه آمده است که از مفهوم ساده پوست انداختن و از پوست خارج شدن، به معنای خارج شدن از اطاعت خداوند گسترش معنایی یافته است."