چکیده:
تبیین تمایز ابعاد وجودی تمدن از سایر شکلهای اجتماع انسانی، بر اساس مبانی فلسفه و عرفان اسلامی، کاری است که در این مقاله بهنحو تخصصی به آن پرداخته شده است و نتیجه حاصل از این پژوهش، تبیین تمدن بهعنوان یک وجود واحد اجتماعی است که وحدت آن امری اعتباری نخواهد بود و وجودا دارای تعینی فرااعتباری و حقیقتا اصیل است؛ زیرا مابین عقبۀ فرهنگی آن اجتماع و انواع تعاملات اجتماعی آن یک پیوند ضروری و جداییناپذیر برقرار گشته، بهگونهای که تعاملات اجتماعی یک تمدن، ظهور ابعاد عمیق فرهنگی آن اجتماع است و در نتیجه، در چنین حالتی بر خلاف سایر اجتماعات بشری، تعاملات بر پایۀ اعتبار صرف نخواهند بود. بهمنظور اثبات چنین نتیجهای در ابتدا برهانی در تبیین نوعی خاص از اصالت وجود اجتماع ارائه شده که در آن از دو قاعدۀ فلسفۀ صدرایی یعنی اتحاد عاقل و معقول و کلیت سعی استفاده شده است. بهعلاوه در تکمیل این برهان و پاسخ به شبههای پیرامون آن، بهتفصیل به تبیین جایگاه اعتباریات اجتماعی با مبنایی عرفانی و نوین پرداخته شده که در آن، از حقیقت انسان بر اساس نگاه عرفان اسلامی استفاده شده است. در پایان نیز بر اساس تبیین حقیقت تمدن، برهانی هستیشناسانه در اثبات این حقیقت بلند که بهضرورت برترین تمدن، تمدن اسلامی و با محوریت ولایت خواهد بود، ارائه گردیده است.
خلاصه ماشینی:
اما بیشتر انسان ها به دلیل غلبه جهت خلقی وجودشان ، خود را تنها به تعینی که فعلا در آن موجود هستند، موجود میدانند و لذا گمان میکنند اگر از این تعین خارج شوند، معدوم میشوند و در نتیجه ، به تعین فعلی خود نوعی وابستگی وجودی دارند و زمانی که به حسب ادراکات عقلانی خود، غایتی را به عنوان کمال خود مییابند و طلب مینمایند که به صورت آن کمال مطلوب متعین و موجود شود، نمیتوانند به یک باره به غایت و صورت ایدئال خود متعین و موجود گردد بلکه باید مسیری را طی نماید که در طی این مسیر به مرور از تعین فعلی خود خارج گردند و به سمت و سوی تعین و غایت مد نظر نزدیک شوند و در این فرایند اعتباریات نقش کلیدی را ایفا میکند؛ زیرا همان گونه که بیان گردید، انسان با عمل اعتبار امری را که ذاتا نسبت به او ممکن و لااقتضاست ، به عنوان امری واجب قلمداد میکند و در نتیجه ، به حسب این اعتبار و به اقتضای آن ، وجود خود را متعین مینماید اما او این کار را به نحو تدریجی انجام میدهد و در هر فعل اعتبار کردن حیثیت ناچیزی از تعین امکانی مد نظر خود را جهت وجودی میبخشد تا در نهایت و با مجموعه ای از اعتباریات بتواند کل تعین مورد نظر خود را موجود نماید؛ برای مثال ، انسانی که ملکه صبر را دارا نیست و در صدد دستیابی به این ملکه است ، طبق دستورات دینی باید خود را هرچند با تکلف به صبور بودن بزند (سید رضی، ١٣٨٦، ص ٤٨٠، قصار ٢٠٧) و این یعنی اینکه او همچون افراد صبور عمل نماید و در مقام عمل خود را به عنوان یک فرد صبور اعتبار و قلمداد کند و شبیه کردار آن را از خود بروز دهد.