چکیده:
بررسی موشکافانه تئوریهای رهبری و مدیریت، مستلزم داشتن شناختی عمیق از مفاهیم
زیربنایی این شاخه از علوم انسانی است.هنوز مهجورترین و اساسیترین این مفاهیم،
«مفهوم انسان و سرشت اوست، »که خمیرمایه تمامی نظریههای این رشته است.در این مقاله، کوشش شده تا مدلهای گوناگون از سرشت انسان که غربیان در طول چند
قرن اخیر آنها را انتخاب و تجربه کردهاند و مبنای پردازش تئوریهای علوم انسانی
خویش قرار دادهاند، طرح و تحلیل گردد.در این راستا نظریات فیلسوفان نامآور اروپا
با عنوانهایی چون خردگرایی، مطلوبیتگرایی و انسان برتر مورد نقد و بررسی قرار
گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"موضعگیری تفکر غرب در این زمینه چنین است که اگر فرضا قرار هم بشود که غرب در برابر مفاهیمی چون خداگونگی (13) یا اهریمن صفتی (14) موضوع تحقیق خود، یعنی انسان، خضوع نشان دهد، بناچار مییابد با همان مفروضاتی که ماکیاولی از شخصیت انسان مبنی بر غیر اسرارآمیز وغیرافسون شده (15) بودن این موجود بنا گذاشته، تحقیق خود را شروع کند.
بویژه جرمی بنتهام (5) با مبنا قرار دادن فرضیه تقدم احساس بر تعقل هیوم، مدعی شد که نوعی هدفمداری را در عواطف کشف کرده که میتواند جایگزین چهارچوب مقدسی (6) گردد که متروک گردیده است، در حالی که هیوم تعداد این تمایلات یا خواستهها (7) را متعدد میدانست، نقش بنتهام در این بود که آنها را به دو مورد عمده کاهش داد:تمایل اجتناب از رنج، (8) و گرایش به کسب لذت.
تفاوت میان این دو طبقه از انسانها (6) در این است که ارباب، تمایلات خویش را پذیرا و در صدد تحقق آن است، و با تمامی توان در تعقیب ارضای لذتهای خویش است؛در حالی که بردگان می کوشند تا ضعف خود را توجیه نموده و با ابداع اخلاقیات (7) ، انتقام خود را از اقویا بگیرند و بنابراین، اگر چه نیچه دربست فرمول هیوم مبنی بر تقدیم اولویت انگیزهها را میپذیرد، لکن کنکاشهای وی برای استنتاج اخلاقیاتی از دل این انگیزهها را به شدت رد نموده و آن را چیزی بیش از سالوسیگری (8) کسانی که به ذهنیات بردگی ملوثاند، نمیداند."