چکیده:
یکی از مشخصة های مهم فلسفة تحلیلی عبارت است از عطف توجه به زبان و کوشش برای استخراج معانی و ظرایف نهفته در پس آن، به منظور حل و یا منحل کردن مسائل فلسفی. هر سه پایهگذاران فلسفه تحلیلی، یعنی فرگه، راسل و مور، هر کدام به شیوة خود این راه را پیمودهاند. ویتگنشتاین به عنوان وراث هر سه فیلسوف، در باب رابطة میان زبان و معنا، در عین اینکه وامدار گذشتگان خویش است، ولی وجوه افتراقی نیز با آنان دارد. در این مقاله ابتدا به اختصار اساس نظر سه فیلسوف تأثیرگذار بر ویتگنشتاین در باب رابطه زبان و معنا بیان شده، سپس نشان داده میشود که وی در مواردی نظیر نظریه تصویری زبان، اتمیسم منطقی و تمایل به زبان روزمره، وامدار اسلاف خویش است. اما در عین حال مؤلفههای مهمی از اندیشة او، نظیر فرض معنایی خاص برای حالات امور، نگرش انتقادی خاص نسبت به متافیزیک و دفاع از زبان روزمره، متفاوت با دیگران میباشد.
خلاصه ماشینی:
ارتباط زبان و معنا در سنت فلسفه ي تحليلي: 1 با تأکيد بر آراء ويتگنشتاين محمدحسين مهدوينژاد استاديار گروه فلسفه و کلام اسلامي، دانشگاه پيام نور(نويسنده ي مسئول ) اميرعباس عليزماني دانشيار گروه فلسفه و کلام اسلامي، دانشگاه تهران افلاطون صادقي استاديار گروه فلسفه و کلام اسلامي، دانشگاه پيام نور زينب شکيبي ٢ دانشجوي دکتري رشته فلسفه دين ، دانشگاه پيام نور چکيده يکي از مشخصۀ هاي مهم فلسفۀ تحليلي عبارت است از عطف توجه به زبان و کوشش براي استخراج معاني و ظرايف نهفته در پس آن ، به منظور حل و يا منحل کردن مسائل فلسفي.
در اين مقاله ابتدا به اختصار اساس نظر سه فيلسوف تأثيرگذار بر ويتگنشتاين در باب رابطه زبان و معنا بيان شده ، سپس نشان داده ميشود که وي در مواردي نظير نظريه تصويري زبان ، اتميسم منطقي و تمايل به زبان روزمره ، وام دار اسلاف خويش است .
هرچند بسيار در اين باب سخن گفته شده است که فلسفه تحليلي در آغاز بيش از همه بر رابطه ميان زبان و معنا تأکيد دارد، ولي کمتر مشاهده مـيشـود کـه نقـاط افتـراق و اشـتراک ويتگنشتاين با اسلاف خود، مورد بررسي خاص قرار بگيرد.
سؤال قابل طرح در اينجا اين است که چگونه ميتوان گفت امري مانند مفاهيم رياضـي در عـين اينکـه داراي هويـت ذهنـي هستند، قابليت ادراک براي عموم را نيز داشته باشند؟ در پاسخ به اين سؤال ، فرگه نظريه خود در باب زبان را مطرح ميکند.
اما در فرگه و مور به دليل رهايي زبـان از اين ذهنيت گرايي، سردرگمي و پيچيدگي زباني که نتيجه ايده اليسم بود، از بين رفت و با ارائـه روش تحليل و ارجاع زبان به واقع و معنا به جاي صور ذهني، ريشه هاي اوليه فلسفه تحليلـي بنـا نهاده شد.