چکیده:
اصلیترین مسئله در کل هستی، توحید است که نخست انبیا و اوصیا( و در درجات بعدی، عالمان و عارفان و حکیمان متأله، منادی آن بودهاند. به نظر علامه طباطبایی، میراث شرایع پیشین و سخنان حکیمان متأله در معنای توحید، مقام واحدیت است و اینکه حقیقت وجود، واجبالوجود بالذات و من جمیع الجهات و واحد به وحدت حقۀ حقیقیه بوده و مستجمع جمیع صفات کمال و منزه از جمیع صفات نقص و عدمیات است. این نوشتار به تبیین و تحلیل علمی و فلسفی دیدگاه ایشان در این زمینه پرداخته است.
Monotheism (Tawhid) is the main problem in the whole universe، that Prophets and the successors (Awsiya) – peace be upon them – have invited the people to it، at first، and then، scholars، mystics and Theosophers pursued it. According to Allama Tabatabai، the Oneness (Wahidiyyah) position is the legacy of the previous religions and remarks of Theosophers within the meaning of monotheism (Tawhid)، and، additionally، the truth of existence is “necessary existent by itself (Wajib al-Wujud bi al-Zat)”،“from all directions” and “unique to the true and original unity”، and it is the “collection of all attributes of perfection”، and it is free from all “attributes of defection and non-existence”. This article proceeded to scientific and philosophical explanation and analysis of Allama Tabatabai’s viewpoint about the legacy of the previous religions and remarks of Theosophers within The meaning of Monotheism (Tawhid) based on his various works.
خلاصه ماشینی:
"هفتم: وجوب بالذات، وصفی است که از حاق وجود واجب انتزاع شده و کاشف از این است که وجود او بحت بوده، در غایت شدت است و مشتمل بر هیچ جهت عدمی نیست؛ زیرا اگر مشتمل بر عدمی از اعدام باشد، از کمال وجودی مقابل آن عدم، محروم بوده و ذاتش مقید به عدم آن کمال میباشد و تقید به عدم، با صرافت و بساطت محض و درنتیجه با وجوب بالذات منافات دارد (طباطبایی، [بیتا]، «الف»، ص46).
استدلال به تقریر اول اگر واجبالوجود بالذات، نسبت به کمالی از کمالات وجودی که به امکان عام برای او ممکن است، وجوب نداشته باشد، نسبت به آن کمال، جهت امکانی (به معنای خاص) خواهد داشت؛ در این صورت، در ذات خود خالی از آن کمال بوده، نسبت او به وجود و عدم آن کمال، مساوی است و معنای این سخن، تقید ذات واجبالوجود به جهت عدمی است و در این صورت، واجبالوجود، واجب بالذات و صرف و دارای هر کمالی نیست؛ و این محال است (طباطبایی، [بیتا]، «الف»، ص46 ـ 47).
این استدلال مبتنی بر صرافت حقیقت وجود و عدم تقید او به جهت عدمی است در این زمینه به این منابع میتوان مراجعه کرد: علامه طباطبایی، رسالۀ التوحید، ص26/ ابنسینا، الشفاء، الهیات، ص37/ المبدأ و المعاد، ص6/ النجاة من الغرق فی بحر الضلالات، ص553/ عیون الحکمة، ص58/ خواجه نصیر الدین طوسی، تلخیص المحصل، ص102 ـ 103/ میر داماد، القبسات، ص316/ مصنفات، الجزء الثانی (الافق المبین)، ص152/ تقویم الایمان و شرحه کشف الحقائق، ص310 ـ 311/ صدرالمتألهین، أسفار، ج1، ص122/ مفاتیح الغیب، ص325/ تفسیر القرآن الکریم، ج1، ص62/ شرح الهدایه الاثیریۀ، ص347/ حکیم سبزواری، شرح المنظومه، ج3، ص56."