چکیده:
اگر در مدینه های غیرفاضله، انسان های فاضل، منفردا، بخواهند زندگی فاضلانه ای داشته باشند، چه سبکی از زندگی می تواند سنگ بنای زیست آنها باشد؟ فلاسفه اسلامی، با عطف توجه به یک چالش فرهنگی جهت زیست فاضلانه، در این خصوص نظریات مختلقی را داده اند. فارابی گزینه هایی چون: رفتن از مدینه غیرفاضله به مدینه فاضله؛ زیست غریبانه در مدینه غیرفاضله ؛ و یا تسلیم مرگ شدن به جای زندگی در مدینه غیرفاضله را پیش می کشد. فارابی به جزئیات زیست در مدینه های غیرفاضله نمی پردازد. پس از او، ابن سینا، به نحو اجمال، تاسیس شهر فاضله را توسط خود فیلسوف در بیرون از شهر ممکن می داند. در مقابل، ابن باجه آن سعادت و حیات را در همان جامعه غیرفاضله پی می گیرد. ابن طفیل، با بیرون بردن انسان فاضل از مدینه غیرفاضله، سعادت او را در انزوا، و با اکتساب نوع خاصی از معرفت پی می گیرد. این دو برای انسان فاضل یک برنامه عملی پیشنهاد می دهند. مهم آن است که این افراد فاضل در هر وضعیت، شیوه ای از زندگی را اتخاذ می کنند که راهنمای آنها به سوی سعادت است. در واقع، در اینجا بحث از یک وضعیت چالش برانگیز فرهنگی و نحوه انطباق فرد با آن وضعیت، یا شیوه های برون رفت از آن وضعیت است؛ فردی که بیرون از قواعد جاری فرهنگ شهر، و در حالیکه امکان تغییر آن وضعیت برایش نیست، خواهان تحقق سعادت خود در این جهان است
خلاصه ماشینی:
به تعبیری دیگر می توان گفت اندیشه سیاسی همانا فلسفه اخلاقی است که اجتماع مطلوب انسانی و مدینه فاضله ای را که اجتماعات موجود باید برای رسیدن به آن تلاش کنند توصیف می کند و حتی راه های دستیابی به این وضعیت مطلوب را نیز ترسیم می نماید.
بر این اساس ، اگر زمانی ، جمعی از آدمیزادگان ، متفقا و ذیل رهبری یک دانای کل ، بر آن شدند که مدینه خود را چنان سامان دهند که غایۀالقصوای آنها نه ثروت و لذت و کرامت و قدرت و اباحی گری و امور ضروری ، بلکه چیز دیگری باشد که فی نفسه غایت است ، آنگاه می توان گفت که مدینه ای فاضله از جنس فلسفی شکل یافته است که انجام فضایل ، همه اعضاء و طبقات جامعه را به سعادت رهنمون می کند.
فارابی در سیاست مدنیه بحث از انسان های غریب را به همین جا ختم می کند و دیگر توضیح نمی دهد که این افراد در مدینه های غیرفاضله چگونه می توانند سعادتمندی خود را حفظ کرده و استمرار بخشند.
اما این که سعادت فردی در مدینه غیرفاضله به چه نحو به دست می آید وظیفه ای است که ابن باجه آن را برای خود تعریف کرده است و نام آن را «تدبیر» می گذارد.
شاید هم تقسیم تدبیر به بالقوه و بالفعل و به درست و نادرست حکایتی از سختی تحقق تدبیر باشد: به همان سان که تدبیر مدینه و منزل که افلاطون و دیگران گفته اند، محقق نشده است ، تدبیر فرد از مدینه های غیرفاضله که ابن باجه قصد توضیح آن را دارد نیز در عمل به سختی محقق می شود.