چکیده:
برهان صدیقین ازجمله براهین فلسفی برای اثبات وجود خدا است که از زمان پیدایش آن در دامن فلسفه اسلامی، روایتها و تقریرهای متعددی از آن ارائه شده است. علامه طباطبایی، فیلسوف بزرگ معاصر، ازجمله کسانی است که در آثار خود، دو گونه تقریر از این برهان ارائه میکند. ایشان در دو اثر بدایة الحکمه و نهایة الحکمه روایتی از این برهان ارائه میکند که مشابه براهین پیشینیان است؛ ولی در تعلیقه بر اسفار و اصول فلسفه و روش رئالیسم روایت ویژهای از آن ارائه میکند که برهان ابتکاری ایشان به شمار میرود و بر هیچ مقدمه نظری و هیچ مبدأ تصدیقی از مبادی فلسفی مبتنی نیست.
Seddiqin reasoning is among the philosophical proofs to prove the God
existence having been narrated and asserted variously since its emergence within the field
of Islamic philosophy. The great contemporary philosopher، Allameh Tabatabaie، has
proposed two types of assertions from this reasoning in his works. He has proposed a
narration of this reasoning in two of his books Bedayat Al-Hikmah and Nahayat Al-
Hikmah being similar to the proofs of the predecessors while in the commentary on Asfar
and Philosophy Principles and Realism Method he has proposed a particular narration
being considered to be his innovative reasoning and it is not based on any theoretical
background and authenticated origin from philosophical principles.
خلاصه ماشینی:
"نکته مهم در برهان علامه این است که این برهان برای اثبات وجود واجب اقامه نشده است؛ زیرا از نظر وی، وجوب واجب که همان اصل واقعیت است، به ضرورت ازلی هست و بدیهی میباشد؛ بلکه این برهان، نوعی تنبیه بر امر بدیهی و ضروری واقعیت است.
2. کوتاهترین (اخصر) براهین بودن این برهان نیازمند هیچ مبدأ تصدیقی نیست و اثبات واجب میتواند اولین مسئله فلسفی قلمداد شود؛ برخلاف سایر تقریرها از برهان صدیقین؛ از جمله روایت صدرایی آن، که دستکم دارای سه مبدأ تصدیقی میباشد که عبارتند از: اصالت وجود، وحدت در کثرت وجود و بساطت وجود؛ درحالیکه در برهان علامه، مدعا این است که تحقق واقعیت که ضرورت ازلی دارد، یک قضیه بدیهی اولی است و راهی برای تردید در آن وجود ندارد.
مصون بودن از خلط مفهوم و مصداق با این بیان و تقریر، برهان صدیقین علامه طباطبایی، از خلط مفهوم و مصداق نیز مصون است؛ زیرا مدار استدلال بر مفهوم واقعیت و ضرورت و حمل واقعیت بر آن، به حمل اولی نیست؛ بلکه برهان و استدلال، متوجه تصدیقی است که نسبت به تحقق واقعیت، بهمنزله اولین مسئله فلسفی وجود دارد.
(جوادی آملی، 1378: 220) نقد سوم: عدم تلازم بطلان سفسطه با وجود واجبالوجود هرچند هر صاحب ذیشعوری از اثبات اصل واقعیت ناگزیر است و بنابراین بالبداهه سفسطه باطل است، بطلان سفسطه با وجود واجبالوجودی بالذات که به حیثیت تعلیلی و تقیدی نیاز نداشته باشد، ملازم نمیباشد: مطالب مسلم برای هر ذیشعور متوجه به خویشتن، این است که به علم حضوری اذعان و اعتقاد به وجود و ادراک و سایر صفات درونی خود دارد و البته اینها همه امور واقعی هستند؛ ولی بعضی ضرورت وجودی مادامالذات دارند، مثل اصل وجود صاحب شعور، و بعضی ضرورت مادامالذات هم ندارند، مثل صفات صاحب شعور."