چکیده:
این مقاله اوصاف الهی را از منظر شیخ صدوق با مراجعه به کتاب «التوحید» ایشان و صدرالمتألهین مورد بررسی قرار داده است . شیخ صدوق و ملاصدرا از جمله متفکرانی هســـتند که با رویکردهای متفاوتی به بحث اوصـــاف الهی به صـــورت گســـترده ،پرداخته اند. شیخ صدوق ، روایاتی را که در مورد اوصاف الهی از معصومین علیهم السلام مطرح شده است ، در کتاب «التوحید» گردآوری و متناسب با نظام فکری خود، گزینش نموده اسـت . ملاصـدرا نیز بر اساس مبانی فلسفی خود که متناسب با قرآن و روایات است ، مبحث اوصاف الهی را مطرح و ارائه نموده است . اساس بحث اوصاف الهی در نظریات شـیخ صـدوق و حکمت صـدرایی، بر پایه توحید و عینیت ذات و صـفات ، مبتنی شده اســت . به این ترتیب ، این دو دیدگاه ، اوصــاف کمالی ذاتی مانند: علم ، اراده و قدرت را عین ذات الهی دانسـته اند و هر آنچه را که با ذات حق تعالی، ناسازگار است از ساحت مقدسـش مبرا نموده اند. بنابراین با بررسی تطبیقی و نشان دادن نزدیکی نکات مطرح شـده در روایات معصـومین علیهم السلام و دیدگاه های مؤسـس حکمت متعالیه که در اصـل ، تشـریح سـخنان معصومین علیهم السلام در قالب نظام فلسفی خود است و همچنین با صرف نظر از اختلاف دیدگاه های شیخ صدوق و ملاصدرا، تبیینی جامع از اوصاف الهی ارائه شده است .
خلاصه ماشینی:
"در مقایسـه دیدگاه روایات و نظریات ملاصـدرا میتوان به این نتیجه رسـید که در بحث عینیت ذات و صـفات ، تغایری در آرای مطرح شده ، دیده نمیشود، بلکه این گونه به نظر میرسد که آرای ملاصدرا، تشریح استدلالی روایت مذکور است ؛ پس میان ذات و صـــفـات خداوند و صـــفات با هم ، رابطه عینیت برقرار اســـت ، هر چند که از لحاظ مفهومی، میان خود صفات ، تغایر وجود دارد.
قریب به این اسـتدلال را ملاصدرا نیز تبیین و مستدل ، نموده است ؛ به این صورت که علم به علت تامه شـیء سـبب علم به تمام مقتضیات شیء شمرده میشود و وجود معلول ، یکی از اقتضـاهای علم تام است (جوادیآملی، ١٣٧٢، ج ٦: ١٨٤) و از آنجایی که ذات الهی، ثابت اســت و موجودات ، پیش از ایجادشــان نیز جدای از ذات الهی نبوده اند، خداوند متعال به آنها در مرتبه قبل از ایجاد، عالم بوده است .
بنابراین ، تفاوت در نظریات مذکور این اسـت که شیخ صدوق ، تدبیر و فعل الهی را گواه بر حی بودن ذات مقدس خداوند میداند و ملاصـدرا ادراک و فعل را مبین صـفت حی میداند و واجب الوجود بالذات را که در درجات وجود، اشد مراتب است ، دراک فعال و به همین ترتیب ، حی بالذات ، قلمداد میکند؛ هر چند که شاید بتوان به نحوی تدبیر را بـه ادراک و علم بـه امور، بازگرداند، یعنی آن کســـی میتواند امور را تدبیر کند که بر مصالح آن عالم باشد."