چکیده:
یکی از بحث برانگیزترین مسائلی که در فلسفه هایدگر وجود دارد، ادعای هایدگر درباره غفلت سنت فلسفه غرب از مسئله هستی است. هایدگر می کوشد با تفکیک و تخریب این سنت، ریشه های این غفلت و فراموشی را آشکار کند. بااین حال، همواره این گونه به نظر آمده است که هایدگر با چنین ادعایی قصد دارد این سنت را ویران کند و آن را بی-ارزش جلوه دهد. کوشش ما در این مقاله آن است که پس از تعریف و توضیح تفکیک و تخریب مدنظر هایدگر، نشان دهیم هدف هایدگر تخریب و نابودکردن سنت فلسفه نیست؛ بلکه تفکیک و تخریب گام مهمی در پدیدارشناسی او در راه رسیدن به درک عمیق تری از هستی است؛ زیرا تنها به وسیله تفکیک و تخریب، هستی شناسی می تواند به طور کامل به شیوه پدیدارشناسانه، از ویژگی اصیل مفاهیم خویش مطمئن شود. همچنین، سعی کرده ایم لزوم و چرایی انجام تفکیک و تخریب را در فلسفه او نشان دهیم و با بررسی دو نمونه از آثار وی، یکی متعلق به دوره اول و دیگری متعلق به دوره دوم تفکرش، به پایبندبودن هایدگر در انجام این عمل توجه کنیم.
خلاصه ماشینی:
"اما دازاین چیست؟ دازاین چه ساختاری دارد که پرسش از هستی برای او مطرح میشود و تنها نیز از طریق خودش میتواند راهی به سمت آن بگشاید؟ چه نسبتی میان این هستنده و تفکیک و تخریب وجود دارد؟ هایدگر وجوه ساختاری دازاین را بهطور مفصل در هستی و زمان نشان میدهد.
هایدگر نخستینبار، در هستی و زمان تعریف و هدف از تفکیک و تخریب را اینگونه بیان میکند: اگر پرسش از هستی قرار است شفافیت تاریخ خاص خودش را پیدا کند، در آن صورت این سنت متصلب شده باید از هم باز شده و حجابهایی که در طول زمان ایجاد کرده زایل گردد.
اما اینکه ما وجود را وضعیت مطلق بدانیم، به درک ما از وجود چه کمکی میکند؟ و اصلا خود وضعیت مطلق، به چه معناست؟ شاید بتوان تفاوت وجود با سایر محمولها را با مثال سادهای نشان داد؛ بهعنوان مثال، هنگامی که ما میگوییم «الف ب است»، درواقع، شی «ب» را به شی «الف» مرتبط کردهایم؛ اما چه اتفاقی میافتد هنگامی که میگوییم «الف وجود دارد» یا «الف موجود است»؟ اگر از نظر کانت وجود، محمول حقیقی و دارای محتوای مشخص و معین نیست پس در گزاره «الف موجود است»، الف به چه چیزی مرتبط میشود؟ هایدگر پاسخ کانت به این سوال را چنین میداند: در گزاره «الف موجود است»، ارتباط نه میان «الف» با شی دیگری، بلکه میان «الف» و «آگاهی ما» برقرار میشود (Heidegger, 1982: 45)."