چکیده:
برخی از فلاسفه تحلیلی معتقدند برای داشتن تمایزی معتبر، خط مرزی مدنظر باید جای کاملا مشخص و معینی داشته باشد. فلاسفه ای چون پاتنم، با اتکا بر این شرط مدعی هستند که تمایز بین الفاظ مشاهدتی و نظری به دلیل ثابت نبودن خط مرزی، تمایزی ناتوان (Broken-backed) است. این جبهه که آن ها را ضد دوپاره گرا (Anti-dichotomist) می نامیم مدعی هستند مرزبندی های غیرثابت فایده ای نداشته و اضافه کردن آن ها به چارچوب مفهومی مان بیهوده است. درسوی دیگر، دوپاره گرایان معتقدند گرچه ممکن است هر کسی مرز مفروضی را در جای متفاوتی رسم کند، این مرز نهایتا در جایی رسم می شود و قادر به انجام وظائف متعددی خواهد بود. در این مقاله ابتدا استدلال می کنیم از این حقیقت که نمی توان مرزی را به طور ثابت رسم کرد نمی توان نتیجه گرفت و سوالی که این مرزبندی برای پاسخ دادن به آن سوال رسم شده، سوال معتبری نبوده است. مرز تنها و تنها وقتی مفید است که اهدافی را برآورده کند. ثانیا با تکیه بر آموزه هایی از ون فراسن چون «هدف علم» ادعا می کنیم این مرز اهدافی را برآورده می کند؛ لذا به کارگیری آن معقول است. پس ثابت بودن یا نبودن مرز مهم نیست بلکه کارایی آن اهمیت دارد.
خلاصه ماشینی:
"این نشان میدهد که هر مرزی بسته به موقعیت زمانی خاصی، میتواند در جاهای خاصی رسم شود و به حل مسائلی بپردازد؛ اما این بدان معنا نیست که چنین مرزی، فقط قادر به رفع آن مسائل خاص است، بلکه تثبیت مکان آن ممکن است ما را در حل مسائل جدید نیز یاری کند.
ازسویدیگر، اگر نظریه منحصرا در باب مشاهدهپذیرهاست، آنگاه کفایت تجربی و صدق همپوشانی دارند؛ لذا این تمایز نقشی معرفتشناسانه بازی میکند: «مرزی بین آنچه به لحاظ معرفتی در دسترس است و نیست رسم میکند و اینکه تمام گزارههایی که در مورد جهان مشاهدهناپذیر هستند غیرقابل تصمیمگیری هستند و هیچ شاهدی نمیتواند باور منسوب به ادعاهای نظری در مورد جهان مشاهدهناپذیر را تضمین کند« (Psillos, 1996:34).
ون فراسن همگام با سلارز و فایرابند معتقد است که زبان علم تماما نظریه بار (Totally theory-infected) بوده و اضافه میکند که زبانی صرفا مشاهدتی، ناتوان دربرآوردهساختن اهداف علم است؛ اما برخلاف ضد دوپارهگرایان نمیپذیرد که این حقیقت به این معناست که باید رئالیسم علمی را پذیرفت و ایده تقسیم الفاظ به مشاهدتی و نظری را برای همیشه کنار گذاشت.
فقط به این دلیل که یک مریخی غولپیکر قادر است برج ایفل را حرکت دهد به نظر نمیرسد که بتوان برج ایفل را حملکردنی نامید؛ لذا وقتی در حال صحبت از هویات مشاهدهپذیر هستیم باید بحث خود را محدود به قدرت شناختی و معرفتی خود، بهعنوان موجود انسانی در زمان حال کنیم؛ یعنی اینکه «مشاهدهپذیر یعنی مشاهدهپذیر- برای- ما (Observable-for-us)» (Van Fraassen, 1980: 19).
همسو با کارنپ، هدف ون فراسن این نیست که مشخص کند مرز بین مشاهدهپذیر و مشاهدهناپذیر را چه کسی و در کجا باید رسم کند، بلکه هدفش این است که نشان دهد با چنین مرزی چه کاری میتوان انجام داد."