خلاصه ماشینی:
"ویلیام هنرلیت (1878-1830 م)نویسنده انگلیسی میگوید: «رمان داستانی است که بر اساس تقلید نزدیک به واقعیت از روی عادات و حالات نوشته شده باشد و بنحوی از انحا،شالوده جامعه خود را تصویر و منعکس میکند»(5)و همانگونه که آبرامز معتقد است:«فرق رمان با دیگر آثار داستانی در تعداد و تنوع و پیچیدگی،طرح و توسعه فضاست.
(7) هر دوی این نوع داستانی دارای تکنیکها و عناصر مشترکی هستند،ولی طبیعی است که رعایت فنون داستان در رمان به شکل کاملتر و متنوعتری دیده میشود تا داستان کوتاه،زیرا همانگونه که گفتیم در رمان مجال بیشتری برای به کارگیری فنون داستانی وجود دارد.
شخصیت:افراد داستان تقریبا همه کاره داستان هستند و عمل با وجود آنها به وجود میآید و فضا و مکان و زمان به خاطر بودن و فعالیت آنها مفهوم پیدا میکند و گفتگو هم گفتار آنان با یکدیگر یا با خود است.
(19)میرصادقی در این باره معتقد است که«شخصیت»فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه میگوید و میکند،وجود داشته باشد و خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزه داستان تقریبا مثل افراد واقعی جلوه میکند، شخصیتپردازی میخوانند»و یونسی میگوید «کاراکتر عبارت است از مجموعه غرایز و تمایلات و عادات فردی،یعنی مجموعه کیفیات مادی و معنوی و اخلاقی که حاصل عمر مشترک طبیعت انسانی و اختصاصات موروثی و طبیعی اکتسابی است و در اعمال و رفتار و گفتار و افکار فرد جلوه میکند و وی را از دیگر افراد متمایز میسازد.
ساروت معتقد است که نویسنده امروز دیگر نمیتواند مانند نویسندگان دوران بالزاک خوشبین باشد که بتواند شخصیتهای«زنده»و«عمیق»بیافریند زیرا امروز دیگر نه رماننویس چندان اعتقادی به شخصیتهای رمان خود دارد،نه خواننده میتواند همچنان آنها را باور کند."