چکیده:
از مباحث کهن در بحث های کلامی و اعتقادی، نحوة ارتباط صفات بـاریتعـالی بـا ذات اوست . در این زمینه دیدگاه های متفاوتی از سوی متکلمان و حکما بیـان شـده است . برخی قائل اند ذات واجب تعالی ـ بـه خـاطر بسـاطتش ـ بـه صـفتی از صـفات متصف نمیشود و استعمالات قرآنی از باب مجـاز اسـت . اشـاعره ، اتصـاف ذات بـه برخی از صفات را جایز دانسته و از سوی دیگر به خاطر مغایرت بین ذات و صفات ، قائل به «قدمای ثمانیه » شده اند. در مقابل ، مدرسه اهل بیت (ع) نیز عینیـت صـفات بـا ذات باری تعالی را مطرح کرد که مورد توجـه متکلمـان شـیعی و حکمـای مسـلمان قرار گرفت . در نحوة تحلیل این عینیت و چگونگی آن ، بحث های گوناگونی مطـرح شده کـه اوج آن را مـیتـوان در عرفـان اسـلامی بـا بهـره گیـری از حیثیـت تقییـدی اندماجی و شانی مشاهده کرد. از نظر عرفان اسلامی، حق تعـالی در مقـام ذات ، همـه احکام و صفات را بـه نحـو انـدماجی دارد و جمیـع صـفات ثبوتیـه کمالیـه ، از بـاب
«بسیط الحقیقیه کل الاشیاء» به حیثیت تقییدیـه شـانیه حـق تعـالی در ایـن مرتبـه ذات موجودند و از یکدیگر تمییز ندارند. همان گونه که وجود در موطن ذات عین وجود حق است ، صفات کمالیه نیز چون از شئون وجودند، عین وجودند.
خلاصه ماشینی:
"بـا بطـلان ایـن فـرض هـا روشـن مـیشـود کـه صـفات الهـی، مصــادیق جداگانـه ای از یکــدیگر و از ذات الهـی ندارنــد؛ بلکـه همگــی آنها مفاهیمی هستند کـه عقـل ، از مصـداق واحـد بسـیطی کـه همـان ذات مقـدس الهـی است ، انتـزاع مـیکنـد؛ زیـرا اگـر صـفات خـدا عـین ذات او نباشـد، تکثـر در ذات لازم میآید که این کثـرت بـه اقتضـاهای متعـدد اسـت و تعـدد اقتضـا موجـب تعـدد مقتضـا و صفات میشود که با توحید در تنافی است (جوادی آملی، ١٣٨٣، ص ٣٠٦).
بنـابراین صـفات کمـالی اطلاقی مانند وحدت ، تشخص ، وجوب ، علم و قدرت که برای حق در مقام ذات ، ثابـت هستند به صورت اندماجی برای ذات ، ثابت هسـتند و حـ تعـالی در مقـام ذات وجـود بحت و بسیط و بیتعینی است که همۀ صفات کمالی را به نحو انـدماجی در خـود دارد و هر اندازه مرتبۀ وجودی بالاتر رود، واجد کمالات بیشتری اسـت و بـه همـان انـدازه کثرت از ساحت آن رخت بر میبندد و تمـام کمـالات بـه نحـو انـدماجی و متحـد بـا یکدیگر در آن وجود، ثابت خواهند بود (یزدان پناه ، ١٣٨٩، ص ١٨٢)."