خلاصه ماشینی:
"درد همچون عارفان کامل و سالکان و اصل از خدای خود عاجزانه میخواهد که چشم دلش را روشن کند تا راز فاینما تولوا فثم وجه الله منکشف گردد و سر سنزیهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم را مشاهده کند و در عین حال صدایی که به گوش من آید جز «اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون انت سمیع البصیر(32) نباشد: غیر او در هر دو عالم هیچ ننماید مرا هر کجا من میروم او پیش میآید مرا(33) ای رشک بهار در هوای کویت هر سو رفتم همان گذاشتم سویت از هر گل این باغ به چندین صورت دیدم روی تو و شنیدم بویت(34) درد دل رسالهای است که سالک از وادیهای گوناگون عشق میگذرد و در حالت«الفعال»غرق میشود و حالت معامله وصل آن عاشق خسته جان را به سوی اصل امیدوار میکند و آهسته آهسته در مقام حیرت که منتهای مرتبه معرفت است،چنان حیران میشود که بیرون از خود نگاه بطرفی نمیافکند: مرا هم وعده وصل تو باری زنده میدارد که هر کس مینماید زندگانی بر امید اینجا مثال آینهای درد حیرت عالمی دارد گشادم چشم حیران و جهانی شد پدید اینجا(35) در این رساله درد حالت شکر را نشان میدهد و از وضع زاهدانه و از«نهج گذران ملایانه میگذرد»از پارسایی عامیانه خاطر برمیکند و جاهلانه حرف نمیزند،چنانکه میگوید: بدست ساقی بدمست بسکه افتادیم سلام ما برسانید پارسایی را(36) در آه سرد آیات قرآنی و عبارات عربی زیاد به کار برده و مثل مجذوب به نظر میآید مثلا میگوید: «به خدا ما عرفناک حق معرفتک یا من انت المعروف فی کل زمان و المقصود فی کل اذهان و المذکور علی کل لسان و ما عبدناک حق عبادتک یا من انت المعبود فی کل مکان و المقصود و کل یوم انت فی شان سبحانک لا اله الا انت الرحیم الرحمن لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک یا حنان لک الملک و لک الحمد و ربک نستعین و علیک التکلان»(37)در نظر وی طلب علم طلب علم باطن است و چون بنده گنهکار در بارگاه الهی ایستاده پوزش گناهان را میطلبد و با وجود بیمایگی انتظار رحم از رحمان رحیم دارد."