چکیده:
مقالهی حاضر به بررسی تناظر قرآن و انسان در حکمت متعالیه میپردازد و ناظر به کاربرد حقیقی و غیراعتباری زبان دین در اسلام (زبان قرآن) با رویکرد حکمت متعالیه است. این نوشتار ضمن طرح اهم مسائل و مبانی حکمت متعالیه، دیدگاه خود را در بحث زبان دین و قرآن بیان میکند. همچنین با عنایت به تئوری ترکیبی زبان دین و مراتب مختلف دین، لزوم توجه به ساحت انفسی زبان قرآن را متذکر میشود. در طی این مقاله، خواننده ضمن مرور اجمالی نظریات گوناگون در باب زبان دین و قرآن، به افقهای درخور تأملی در این مسأله راه مییابد. همچنین نظرهای متمایز مفسران در باب مسألهی «لسان قوم» مورد بررسی قرار میگیرد.
خلاصه ماشینی:
قرآن نیز اگر مراد از آن ، کلام و کتاب تکوینی باشد (چنان که در برخی اطلاقات حکمت متعالیه چنین است ) همان هستی است به اعتبار آیه بودنش برای حضرت حق ؛ و اگر مراد کلام و کتاب تدوینی باشد، آن هستی نازل بر انسان کامل به صورت ملفوظ است که در ظرف خود، حقایق اسماء الاهی و هستی را گنجانده است و هرکس مطابق مرتبه ی خود، می تواند از آن بهره برد.
این الفاظ و صور، همه ، حکایاتی از آن عالم بالا هستند که در قوای زیردستی بازتاب یافته اند و تنها نبی است که شایستگی درک محکی و حاکی ، هردو، را دارد (همان ، ج: ٦، ص: ١٢٩) در استماع وحی ، روندی عکس سیر صعودی ادراک ، که در آن ، نفس از صور حسی به صور عالم تخیل و عالم معقول صعود می کند، روی می دهد؛ به این معناکه فیض نخست از عالم امر به عالم نفس تنزل می یابد و نفس ناطقه ی انسانی به تتبع و مطالعه ی ملکوت می پردازد، سپس فیض از نفس ناطقه به قوه ی خیال سرایت می کند و در آن جاست که برای قوه ی خیال ، صورت و کلام متمثل می شود و به تعبیر ملاصدرا، نفس انسان از عالم ملکوت به عالم مثال و خیال منفصل و ازآن جا به عالم حس تنزل می یابد و در هر سه عالم ، متناسب با همان عالم ، صورت هایی را می بیند و کلماتی را می شنود (٣٦، ص: ٧).