چکیده:
آتوریته در عمل (یا آتوریته اخلاقی و سیاسی) و آتوریته در باور (یا آتوریته معرفتی) دو نوع مهم آتوریته است. از میان این دو نوع آتوریته فقط آتوریته در عمل است که در فلسفه اخلاق و فلسفه سیاسی بحث و بررسی میشود. حتی معرفتشناسان نیز از پرداختن به موضوع آتوریته در باور (یا آتوریته معرفتی) امتناع میکنند. نپرداختن به موضوع آتوریته معرفتی بیشتر به دنبال نوعی بدگمانی به این مفهوم است که خود ناشی از ناسازگاری ظاهری مفهوم آتوریته با مفهوم خودتابعی است. از منظر بروندینی، شخص در پذیرش آتوریته معرفتی دین توجیه معقولی ندارد. زاگزبسکی در کتاب آتوریته معرفتی میکوشد از این نوع آتوریته دفاع کند. در این مقاله، که فصلی از همین کتاب است، به تفصیل از دیدگاه او درباره جواز معرفتی آتوریته دینی آگاه میشویم.
خلاصه ماشینی:
"خودگرایی معرفتی معتدل در قلمرو دین این واقعیت که شخص دیگری باور دینی معینی دارد برای من دلیل است که به آن باور بیاورم، اما فقط در صورتی که من بینهای برای قابل اعتماد بودن آن منبع در اختیار داشته باشم.
سه الگو از وحی وجود دارد که همه آنها قصد دارند تبیین کنند که چگونه چیزی به وسیله خدا در لحظه معینی از زمان میتواند به شمار زیادی از مردم در دورههای زمانی طولانی، و با اوضاع و احوال متنوع و گسترده منتقل شود، به گونهای که این ارتباط، در فراهم آوردن حالتی از ایمان، که دربردارنده باور معقول است، موفق باشد.
اگر ما فقط از دور، درباره ارتباط پیامبران با خداوند گواهی دریافت میکنیم، چرا برای ما مهم است که آنچه مردی به نام ابراهیم گفته است حقیقت داشته، یا اینکه موسی در مقابل بوتهای شعلهور دارای تجربه دینی بوده است؟ اگر آنچه سنت منتقل میکند نوعی بازسازی از تجربه کسی در زمانهای بسیار دور است، دشوار است آن را چیزی بیشتر از موشکافیهای تاریخی بدانیم، و متون نوشتهشده آنها را چیزی بیشتر از مصنوعات فرهنگی دوران باستان در نظر آوریم.
من فرضیه عام زیر را پیشنهاد میکنم: آتوریته جامعه دینی من در صورتی برای من موجه است که از سر وجدان حکم کنم که اگر من به جامعهای بپیوندم و از دستورالعملهای آن تبعیت کنم و به آموزههای آن باور داشته باشم نتیجه آن در مقایسه با حالتی که خودم در تلاش باشم آنچه را که باید باور داشته باشم و آنچه را باید عمل کنم مستقل از «ما» کشف کنم، خودکاوی برآمده از وجدان من را بهتر حفظ میکند."