چکیده:
در رمان گذری به هند اثر ای. ام. فورستر، که از سه قسمت اصلی "مسجد"، "غارهای
مارابار"[1]، و "معبد" تشکیل شده است، بنظر میرسد که قسمت دوم محور اصلی داستان را
تشکیل میدهد. نویسنده با توصیف مؤکد و دقیق خود از غارهای مارابار که در فصل
دوازدهم و چهاردهم کتاب به نقطه اوج خود میرسد، غارها را هسته مرکزی رمان قرار
میدهد بطوریکه هرکدام از ویژگیهای غارها با کنش، ساختار، مضامین و شخصیتهای رمان
پیوند مستقیم مییابد. کنش اصلی رمان در غارها رخ میدهد، به اوج پیچیدگی خود
میرسد، و گرهگشائی تعارض اصلی داستان نیز با تأثیر غارها بر تماشاگران به نتیجه
میرسد. ساختار مدور غارها با ساختار مدور کتاب ارتباط مییابد و دالانهای
تودرتوی آنها حالت مرموزی ایجاد میکند که غارها را با نوعی دوگانگی عجین میسازد:
غارها با تاریکی و نور، بدی و خوبی و وحدت و فروپاشی روابط انسانی مرتبط هستند. این
ترکیب متضاد نیز به نوبه خود با مضامین اصلی داستان و تحول شخصیتهای داستان پیوند
پیدا میکند. به این ترتیب نویسنده از خصوصیات غارها بهره میگیرد تا آنها را به
شکل نظام رمزی پیچیدهای بنانهد که بافت اصلی رمان را تشکیل میدهد. هدف نگارنده
این است که با رهیافتی نو و با رجوع مکرر به توصیف غارها و اشاره به برخی از
مقالاتی که به تفسیر مضامین اصلی و موضوعات بحثانگیز رمان پرداختهاند نقش
رمزی غارها و پیوند آنها را با سایر جنبههای رمان مورد بررسی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"بدون شک این رمان هم به رسالت خود به عنوان یک اثر معاصر که به روابط شخصی و انسانی میپردازد عمل کرده است و هم به طرح مسئلهای جهان شمول میپردازد که شاید برای بسیاری از ما نیز ملموس بوده است: یعنی امکان دوستی میان دو عضو از جامعۀ استثمارگر و استثمار شونده، سؤالی که از همان ابتدا از زبان یکی از شخصیتهای داستان مطرح میشود و تمامی رمان کوششی است در یافتن پاسخی به این سؤال.
با وجود این انعکاس نام او مانند طنین در غارها (که بر اثر تکرار Mrs. Moore به صورت کلامی بیمعنا Esmis Esmoore درآمده است) موجب میشود که آدلا ناگهان از توهم درآید و حقیقت را بیاد آورد و از دکتر عزیز اعادۀ حیثیت کند: اگر رونی مانع حضور جسم خانم مور در دادگاه شد، روح او به کمک عزیز میشتابد.
بدین جهت وظیفۀ ماست که بگوئیم: بیا، بیا، بیا، (ص 306-305) پس از آن ”گادبول” بلافاصله مسئلۀ تپههای مارابار را پیش میکشد: ”آیا هیچ فرصت کردید که بعضی از چیزهای جالب و باستانی مارابار را ببینید؟ ”(همان صفحه) ولی بهرصورت فلسفۀ گادبول برای فیلدینگ قابل درک نیست چون هم او و هم آدلا بدی را به عنوان چیزی که به خودی خود وجود دارد میپذیرند در حالیکه این بینش با فلسفه هندوی گادبول در تضاد است.
بنابراین از آنجا که خیر و شر با غارها عجین است و آنچه ما در رمان میبینیم صرفا عکسالعمل انگلیسیها نسبت به غارهاست، میتوان تصور کرد که فورستر غارهای مارابار را فقط به این منظور که کاستیهای زندگی و جامعۀ هندوستان را نشان میدهد در رمان خود نمیگنجاند."