چکیده:
در آثار عرفانی به مناسبت پیوند عشق و عرفان ، شاعران و نویـسندگان از حکایـات و داسـتان هـای عارفانـه بـسیار اسـتفاده کـرده انـد. بـسیاری از ایـن داستان ها تخیلی و ساختة ذهن و اندیشة ادیبان خوش ذوقی اسـت کـه سـعی نموده اند با هنر سخن ورزی خویش ، نکاتی لطیف از راز و رمزهـای عارفانـه را برای خوانندگان و شـنوندگان بیـان نماینـد. آنـان در ایـن مـسیر گـاهی از کاه ،کوهی ساخته اند و با هنر خویش آن را به جان و کام مخاطب ، دل نشین و دل نشان نموده اند. یکی از این داستان هـا کـه از علاقـة خـاص محمـود بـه یکی از غلامان وفادار خویش سرچشمه گرفته ، داستان محمود و ایـاز اسـت که این حکایت بعد از ورود به آثار ادبی به ادب عرفانی نیز راه یافتـه و فـراز و نشیب هایی را به همراه داشته است . اما چرا از بین این همـه شخـصیت هـای متعدد تاریخی و ادبی ، قرعة فال به نام سلطان محمود غزنوی زده انـد؟ ریـشة این داستان پردازی را در کجا می تـوان جـست ؟ ایـن گونـه حکایـات چقـدر ریشه در حقیقت دارد؟ در این مقاله به بحث و بررسی پیرامون این قصه و بهره گیری های عرفانی از آن پرداخته شده است .
خلاصه ماشینی:
» (سـهيلي ،۱،۱۳۵۴) و طبيعتا غلامان زيادي در دربار بوده اند، چرا عشق محمود و اياز شهرة آفاق شده اسـت ؟ و چرا محمود او را بر ديگر غلامان سرايي ترجيح مي داد؟ اين گونه سؤالات هميـشه مطـرح بوده است ؛ براي نمونه : سعدي در باب پنجم گلستان مي آورد: «حسن ميمندي را گفتند: سلطان محمود چندين بندة صاحب جمال دارد کـه هـر يـک بديع جهاني اند، چون است که با هيچ يک از ايشان ميل و صحبتي ندارد چنان که با ايـاز کـه زياده حسني ندارد.
براي نمونه : لشکريان محمود روزي همايي را در پرواز ديدند همه براي رسـيدن بـه سـايه ي ايـن مرغ خوش يمن بر يکديگر سبقت مي گيرند(۲) اما: تـــا ايـــاز آمـــد بـــر مقـــصود شـــد در پنـــــاه ســـــاية محمـــــود شـــــد آن يکي گفتش کـه اي شـوريده راي نيــست ايــن جـــا ســاية پــر همـــاي گفت سـلطانم همـاي مـن بـس اسـت ســاية او رهنمــاي مــن بــس اســت (عطار،۱۸۱،۱۳۸۳) اين حکايت با تفاوت هايي در مقالات شمس آمده است .
۴- قصة اياز و حجره و چارق براي چند کس نوشته شده اسـت : ۱- جولاهـه اي کـه وزيـر شـده بـود (اسـرار التوحيد ،ص ۲۵۳) ۲- عمر بن عبد العزيز(حلية الا وليا بـه نقـل از مآخـذ قـصص و تمثـيلات مثنـوي ) (بـه نقـل از شهيدي ،شرح مثنوي دفتر پنجم ، ص ۲۷۴ و۲۷۵) ۵- زرين کوب مي گويد:مولانا اين داستان را از مقالات شمس گرفته ودر مصيبت نامه هم آمده اسـت کـه بـه جاي گوهر ،جام لعل ذکر شده است .