چکیده:
عصر تیموریان یکی از ادوار مهم در تاریخ تصوف به شمار می رود. مهم ترین ویژگـی تصـوف ایـن عهد که آن را از سایر ادوار تصوف متمایز ساخته «حرکت آن به سوی قدرت سیاسی » اسـت کـه در ارتباط با سلاطین تیموری و پرنفوذترین فرقه صوفیه در این عهد یعنی «طریقت نقشـبندیه » تبلـور یافته است . پژوهش حاضر سعی دارد با بهره گیری از روش تحلیل انتقادی گفتمان نورمن فرکلاف و تکیه بر آراء مایکل هلیدی در حوزة دستور نقش گرا، به بررسی جایگاه تصوف طریقت نقشـبندیه در گفتمان غزلیات جامی بپردازد. در منظومه های سه گانة جامی شاهد گفتمان های مختلفی در قالب شعری غزل هستیم که در این میان ، گفتمان غزل قلندرانه ، ناصحانه و مـدحی مهـم تـرین بسـترهای تبلـور ایـدئولوژی طریقـت نقشبندیه به شمار می روند. در میان اصول چندگانة صوفیان نقشبندیه ، «خلوت در انجمن » و «سـفر اندر وطن » بیش از سایر اصول مورد توجه جامی بوده است . فرایندهای مـادی و رابطـه ای و شـیوة نام دهی مشارکین گفتمان ، ابزار اصلی جامی در زمینة تبلـور «جهـان بینـی طریقـت نقشـبندیه » در گفتمان غزل هستند. تحلیل گفتمان غزلیات با توجه به روش تحلیل نورمن فرکلاف ، در سـه سـطح «توصیف ، تفسیر و تبیین » صورت گرفته است . از میان فرانقش های سه گانـة زبـان نیـز «فـرانقش اندیشگانی » مدّنظر قرار داده شده است .
Teymourid’s era was one of the most important periods in the history of Sufism. The most significant feature which differentiates this period from other eras is “its movement towards political power” which has been reflected in the relation of the kings to the sheikhs of Naqshbandyyeh، the most influential mystic sect. The present study is an attempt to analyze the position of Sufism of Naqshbandyyeh in Jami’s sonnets discourse using Norman Fairclough’s CDA and Michael Halliday’s functionalism.In Jami’s triple collection of poems، various discourses in the form of sonnet could be observed among which nasehaneh (advisable)، qalandarāneh and Mahdi (Eulogic) sonnet discourses are the most important grounds in which Naghshbandieh’s ideologies are reflected. Among multi-dimensional principles of Naqshbandieh، khalvat dar anjoman (Solitude among the community) and safar andar vatan (Journey along the country) have been more to the interest of Jāmi. Sonnet discourse analysis، using Fairclough’s method، has been undertaken at 3 levels of description، interpretation، and explanation and ideational meta-function has been adopted from Halliday’s meta-functions. Also، material process، relational process، and naming the discourse interlocutors are the main tools for representing “Naqshbandyyeh’s ideology” by Jāmi.
خلاصه ماشینی:
"جامی در این فرایند، خطاب به سالک طریقت و تعریض به دل زنگارگرفتة صوفی نمایان عهد، به نخستین درس تصوف که «سالک باید دلی آیینه وار داشته باشد» اشاره کرده است : از دل غیب نمانقش خط و خال بشوی روی آئینه نشاید که منقش باشد (دیوان : ص٣١١) نمادها و آداب تصوف خرقه و سبحه : این مفاهیم که در ردیف نوامیس طریقت قرار دارند، به منظور اعتراض به عمل برخی صوفی نمایان که با در دست گرفتن سبحه و پوشیدن خرقه درصدد فریب عام هستند، در گرو نقل باده نهاده شده اند؛ کنشی که در جهت بیان «برتری گناه بر زهد ریایی » صورت گرفته است : نهم سبحه ز انگشت و خرقه ز پشت به آن هر چه باید مهیا کنم به سبحه خرم دانه ای چند نقل کهن خرقه را رهن صهبا کنم (دیوان : ص٥٥٣) سجاده : این مفهوم نیز در قالب یک هدف منفی ، از سوی پیر به میکده برده می شود: پیر ما بگذاشت آخر شیوة زهاد را ساخت فرش میکده سجاده ارشاد را (دیوان : ص ١٢٩) عمامه : عمامه طی یک کنش ، گوینده را درد سر می دهد.
گوینده در این فرایند یکی از شروط اصلی گام نهادن سالک در مسیر طریقت را، «رهایی از صورت و ظاهر و توجه به معنی و باطن » دانسته و به منظور ایجاد تقابل میان این دو مفهوم از «صورت » با ویژگی «فریبکار» نام برده درحالی که «معنی » با نام «شاهد» مورد بازنمایی قرار گرفته است : مشو فریفتة حسن صورت ای درویش به روی شاهد معنی گشای دیدة خویش (دیوان : ص٤٣٤) از مهم ترین کنش هایی که مخاطب از انجام آن ها منع شده ، «نازیدن به کاخ جلال و جاه » و «ویران کردن کاخ عمر به امید گنج » است ."