چکیده:
خداباوران معجزه را دلیلی برای اثبات وجود خدا می دانند. در طرف مقابل ، خـداناباوران نقدهایی علیه دلالت گری معجزه بر اثبات وجود خدا مطرح می کنند که بیشـتر بـه وقـوع پیوستن تاریخی معجزات را محل تردید قرار می دهد و حتی ناممکن می دانند. هدف این نوشتار بررسی و پاسخ به چند پرسش اصلی در این موضوع مورد اختلاف است : معجـزه چیست ؟ آیا «معجزه » مفهومی خودمتناقض است ؟ آیا استناد به گواهی های تاریخی بـرای وقـوع معجـزات قابـل توجیـه اسـت ؟ عامـل وقـوع معجـزه چیسـت ؟ روش ایـن تحقیـق توصیفی -تحلیلی است که از طریق مطالعه ، بررسی و تحلیـل ذهنـی مفـاهیم ، گـزاره هـا و استدلال ها انجام می گیرد. بر این اساس ، کتـب ، مقـالات و دیگـر آثـار فیلسـوفان مغـرب زمین و همچنین کتـب و مقـالاتی کـه دربـاره آنهـا نوشـته شـده انـد، مـورد مطالعـه قـرار /
خلاصه ماشینی:
"در این مقاله ضمن بررسی پرسش های یاد شده تلاش خواهد شد تا نشـان داده شود که اولا «معجزه » مفهومی خودمتناقض نیست ؛ لذا نمی توان با اسـتناد بـه ناسـازگاری درونی مفهوم ، امکان وقوع آن را زیر سوال برد؛ ثانیـا در صـورت فـراهم بـودن شـرایطی می توان پذیرفت کـه معجزاتـی رخ داده انـد؛ ثالثـا از میـان وقـایع معجـزه گـون برخـی را می توان دال بر وجود خداوند دانست ، هرچند که دلالت گری پاره ای دیگـر محـل بحـث است .
اگـر واقعا در هزار و چهارصد سال پیش مـاه بـه دو نـیم شـده باشـد، کـدام گـزارش تـاریخی می تواند آن قدر قدرت داشته باشد که کذبش معجزه گون تر از صدقش باشد؟ مثلا اگر ما علاوه بر روایت های اسلامی سندی از هند باسـتان پیـدا کنـیم کـه مـی گویـد درسـت در زمانی که در روایات اسلامی ثبت شده است ، دو نیم شدن ماه در هند هم مشـاهده شـده ، آیا در این حالت کذب گـزارش معجـزه از صـدق آن بعیـدتر اسـت ؟ البتـه کـه نـه .
در چنـین شـرایطی و بـا توجـه بـه / ملاک پیش نهاده شده توسط سوئینبرن ، کسانی که مخاطب دانشمند شیاد قرار مـی گیرنـد موجه هستند که بپذیرند او معجزه ای انجام داده است چراکه در شرایط فرضـی مثـال هـر تلاشی برای ارائه یک نظریه جدید، منجر به پیدایش نظریه ی پیچیده ای می شود که عملا به کار پیشبینی آینده نمی آید."