چکیده:
یکــی از مهــم تــرین موضــوعات مطــرح شــده در شــاهنامه و ایلیــاد، مهــر و کــین اســت . فردوســی در مــسالة مهــر و دلــدادگی ، بیــشتر از واژة مهــر اســتفاده کــرده اســت تا عشق . کــین و انتقــام از محــرک هــای جنــگ در شــاهنامه اســت کــه همــراه بــا نــامجــویی و افتخــار، حــس تحــسین برانگیــز و شــگفتی آور مــی آفرینــد. در ایلیــاد، عــشق بــه زنــی بــه نــام هلن مایـة جنـگ و انتقـام و شـکل گیـری داسـتانی ده سـاله اسـت ، حـال آنکـه در شـاهنامه نـه تنها عشق سبب جنگ نمی شود؛ بلکه سرآغاز شادزیستی و خوشنشینی است . پــژوهش حاضــر، نگــاهی تطبیقــی بــه مــسالة مهــر و کــین در شــاهنامه و ایلیــاد دارد. بــر اســاس نتــایج ایــن پــژوهش ، موضــوع کــین خــواهی در ایلیــاد در مقایــسه بــا شاهنامه پررنگ تر اسـت . ایـن مطلـب را مـی تـوان از توصـیف صـحنه هـای خـشونت بـار و دلخــراش در بخــش هــای مختلــف ایلیــاد دریافــت . در ایلیــاد، در بــسیاری از مــوارد، عشق هـا متـافیزیکی اسـت ؛ یعنـی انـسانهـا بـه خـدایان و یـا خـدایان بـه انـسانهـا علاقـه مــی ورزنــد؛ حــال آنکــه در شــاهنامه ، عــشق ورزیهــا در محــدودة روابــط انــسانی و زندگی اجتماعی تجلی می یابد.
خلاصه ماشینی:
"مــی تــوان محبــت و مهرورزی را این گونه تقسیم کرد: ٢-٢-١- محبت و مهرورزی انسانها محبـت و مهـرورزی انـسان هـا، نمودهـای مختلفـی دارد کـه مـی تـوان آنهـا را ایـن - گونه تقسیم بندی کرد: ٢-٢-١-١- محبت و مهرورزی انسان به دوست محبــت و مهــرورزی بــه دوســت در ایلیــاد، در یــک جــا نمــود آشــکار دارد و آن دوســتی بــی شــائبه ای اســت کــه بــین آشــیل و پاتروکــل وجــود دارد.
(همان: ٤٣) مهــرورزی و محبــت تهمینــه بــه پــسرش، ســهراب، را وقتــی خبــر مــرگ او را مــی آورنــد، می بینیم : (همان، ج٢ :٦٥-١٦٤) مهر کتایون، مادر اسفندیار به فرزندش: مهــرورزی مــادر اســفندیار، بــویژه موقــع رفــتن اســفندیار بــه جنــگ رســتم آشــکار می شود که با اصرار بسیار، او را از رفتن به جنگ باز می دارد: چنــــین گفــــت بــــا فــــرخ اســــفندیار کـــــه ای از کیـــــان جهـــــان یادگـــــار ز گیتــــی همــــه پنــــد مــــادر نیــــوش بـــه بـــد تیـــز مـــشتاب و بـــد را مکـــوش مـــــرا خاکـــــسار دو گیتـــــی مکـــــن از ایــــن مهربــــان مــــام بــــشنو ســــخن (شاهنامه ، ج٦: ١٥٢) در ایلیــاد نیــز مــی تــوان نمونــه هــای مهــرورزی مــادر بــه فرزنــد را مــشاهده کــرد؛ از جملـه :محبــت و مهــرورزی تتـیس ، مــادر آشــیل ، بـه او(همــان : ٤-٦٠) مهــرورزی هکوبــا، مادر هکتور، به فرزندش: هکوبا، مـادر هکتـور، زمـانی کـه فرزنـدش مـی خواهـد بـا آشـیل بـه میـدان بـرود، او را از رفـتن منـع مـی کنـد و علاقـه و محبـت خـود را بـه او ابـراز مـی کنـد:« ای پـسر مـن ، ایــن دلجــویی هــا و مهربــانی هــا را بــه یــادآور و دربــارة مــادرت دلــسوز بــاش..."