چکیده:
مواجهه هگل با شکانگاری از ویژگیهای خاصی برخوردار است که به آن اهمیتی ویژه میبخشد. در تفسیر هگل از تاریخ فلسفه، هر رأی و منظری، جایگاهی ضروری و معنائی خاص مییابد. شکانگاری هیوم نیز از این حکم کلی مستثنا نیست. در این مقاله پس از ارائه مبانی، معانی و اقسام شک در نظر هیوم، سنخ مواجهه هگل با آن تبیین خواهد شد. هگل شکانگاری هیوم را «ایدئالیسم سوبژکتیو» و خامترین صورت ایدئالیسم ارزیابی میکرد. پس از تقریر نقد مستقیم هگل از اندیشه هیوم، به یکی از مشخصههای این نقد پرداخته خواهد شد. این مشخصه، ابطال این تصور است که در چالش با شکانگاری، مبناگرایی تنها پایگاه ممکن است. بخشهای بعدی مقاله به معرفی بدیل هگل در برابر شکانگاری هیوم اختصاص خواهد داشت. هگل با تلقی فراشدی و تکاملی از آگاهی، پدیدارشناسی را گذرگاه یأس میخواند. در ادامه مقاله، مقایسهای صورت خواهد گرفت میان شکانگاری مدرن وشکانگاری باستان. بحث درباره شکانگاری باستان، جایگاه ویژهای در این مقاله خواهد داشت؛ چراکه به زعم برخی شارحان، این قسم از شکانگاری، به عنوان بدیل شکانگاری هیوم معرفی شده است. نهایتا در واپسین بخش مقاله در مقام نتیجهگیری به بررسی نهایی چالش فکر دو فیلیسوف پرداخته خواهد شد.
خلاصه ماشینی:
"بدین ترتیب با تبیینی که هیوم از دلیل علم ما به واقعیت (فراتر از آنچه از حواس و خاطره دریافت میکنیم) ارائه میکند و در پی آن، با تبیینی که از رابطه علی ارائه میدهد، صورتی از شکانگاری متولد میشود که مفاد آن، عدم قطعیت در علم به حقیقت شیء، نیروهای پنهانی در آن و آثاری است که از آن پدید میآید.
«در نظر وی این مبناانگاری نمیتواند به شکانگاری پاسخ دهد؛ چراکه اساسا چنان "دانش مبنایی آزاد از مفهومی" وجود ندارد» و نیز بدین دلیل که الگوی مبناانگارانه از دانش تجربی جدا گمراهکننده است؛ چراکه الگوی مزبور، «توجیه (Justification) دانش مشتق» را در قالب اصطلاحات قیاسگرایانه مینگرد- در غیر این صورت، نیروی متقاعدکننده خود علیه شکاکان را فاقد میشود.
با این حال آنچنانکه اینوود تقریر کرده است، شکانگاری متعارف، هنگامی که یک موقعیت را نقد و رد میکند، به صورت خودکار به موقعیت دیگر نمیآید، بلکه «شکانگاری متعارف» باید منتظر ماند که ببیند آیا چیز جدیدی خود را حاضر میکند و اگر آری...
از آنچه برخی شارحان هگل درباره تضاد نظر و عمل در شکانگاری باستان گفتهاند، میتوان استنباط کرد که بنا بر اندیشه هگل، هیوم نیز باید مبتلا به مشکل مشابهی شمرده شود.
با این وصف نقد هگل را آنگاه میتوان پذیرفت که پیشاپیش ابژه را شأنی از شئون آگاهی دانسته باشیم؛ اما در برخی دیگر از فرازها میتوان نقد هگل را به نحوی بازسازی کرد که به نقدی قابل قبول از شکانگاری هگل تبدیل شود؛ بیآنکه ملزم به قبول مبادی و کلیت فکر او باشیم: در متن مقاله خواندیم که آگاهی در نظر هگل، موجودی است خودتعالیبخش."