چکیده:
موضوع متناهی یا نامتنـاهی بـودن عـالم طبیعـت از دیربـاز علاقـه همگـان (اعـم از دانشـمندان ، فیلسوفان ، و حتی عموم مردم ) را برانگیخته و گرچـه ، بـه خصـوص در فلسـفه ، بـه تفصـیل بـه آن پرداخته شده ، اما همان گونه که در این مقاله خواهیم دید پـرداختن بـه ایـن موضـوع بـا توجـه بـه نگاه های عمیق تر ریاضی و هندسی که اکنون می شناسیم و بر اساس شـناخت فیزیکـی (نجـومی و کیهان شناسی ) وسیع تری که به شکل جدید در دسترس قـرار دارد، لازم بـه نظـر می رسـد. در ایـن مقاله ، پس از طرح مقدماتی از عناوین و اصطلاحات لازم و مختصری از علم کیهان شناسی جدیـد، ادله مشهور اکثر فلاسفه را که قائل به تناهی عالم طبیعت بوده اند، مطرح مـی کنیم و بـه بررسـی و نقد این دلایل می پردازیم .این نگرانی که به هر حال عالم طبیعت یک مخلوق ممکن الوجود است و نمی تواند نامتناهی باشد با استدلال ریاضی قابل رفع است ، که اگر این عدم تناهی در یک یـا چنـد بعد باشد مشکلی نیست ؛ چرا که همواره می توان چنین عالمی را در عالم با ابعاد بیشتر محصور کرد. در خصوص مدل استاندارد کیهان شناسی و مواردی مانند انبساط عالم و «نقطه » انفجار بزرگ ، کـه در ظاهر دال بر متناهی بودن عالم است ، نیز توضیحاتی طرح شـده کـه موضـوع بـه ایـن سـادگی نیست و در شرایط فعلی شاهد و دلیل متقنی بر متناهی بودن کیهان نـداریم و بهتـر اسـت منتظـر کشفیات و اطلاعات رصدی جدیدتر باشیم . البته ، با توجه به یک حالت شناخته شده در ریاضیات که می توان مجموعه بی کران ولی متناهی داشت ، این حالت نیز برای جهان طبیعی قابـل تصـور اسـت که کیهان مرز و کرانی نداشته باشد و در عین حال متناهی باشد.
خلاصه ماشینی:
"بررسی و نقد برهان ترسی برهان ترسی برهان دیگری بود که فلاسفه بر تناهی عالم آورده اند که این برهان اقتباس شـده از برهان سلمی بود و همان اشکالاتی که بر برهان سلمی وارد کردیم بر برهان ترسی وارد می شود، به اضافه آنکه در این برهان عالم به صورت کره ای در نظر گرفته شده که دارای مرکـزی اسـت ، در حالی که بر اساس اصول کیهان شناسی جدید هیچ نقطه ارجح و به اصطلاح مرکزی در عـالم نداریم و طبق رصدهای مربوط به مقیاس های بزرگ و دوردست و در جهـات مختلـف نیـز ایـن موضوع تأیید می شود و البته این را نیز می دانیم که عالم در حـال انبسـاط اسـت و سـرعت ایـن انبساط روزبه روز بیشتر می شود.
وانگهی چنان که شیخ در ثانی سابعه الاهیات شفاء از افلاطون نقل کرده اسـت کـه انحصـار البعد فی حد محدود و شکل مقدر لیس إلا الانفعال عرض له من خارج لا لنفس طبیعته ، زیرا که شی ء نفاد خود را اقتضا نمی نماید پس بعد به حسـب ذات و خلقـت خـود و محـدودیت و تنـاهی نپذیرد بلکه از جهت عرض و امر خارج است یعنی از بابت قوه که خارج از طبیعت اوست و حـال اینکه در اینجا فاعل و مؤثر نفادی نیست که قوه وی بپذیرد و حال اینکه بعد او بعد مجرد است و منفرد از ماده است و بدین حقیقت در فصل سـیزدهم نمـط اول اشـارات و شـرح خواجـه بـر آن تصریح شده است و جمعی از محققین ، از جمله محقق طوسـی و صـاحب اسـفار، در مکـان بعـد مجرد گویند و این امر بسیط مجرد موجود اگر منتهی شده و نفاد پذیرد مرکب از وجـدان خـود و فقدان ماورای خود نخواهد بود و با قطع نظـر از ایـن مسـائل بـراهین تنـاهی ابعـاد فـی نفسـها ناتمام اند."