چکیده:
جورج لین در کتاب " ایران در اوایل عهد ایلخانان ؛ رنسانس ایرانی" به طرح این مدعا می پردازد که اولا هولاکو نه به عنوان یک متجاوز بلکه در پی دعوت ایرانیان قدم به خاک ایران نهاد و ثانیا تأسیس حکومت ایلخانی را باید اقدامی در جهت احیاء و استقرار دوباره ی فرهنگ ایرانی دانست . به زعم نویسندة کتاب ، تعبیر "رنسانس ایرانی" می تواند این دو مدعا را نمایندگی کند. این دو مدعا سؤالات متعددی را پدید می آورد. سؤالاتی از این دست که : مبنای این نگرش متفاوت به عصر ایلخانی چیست ؟ نویسنده در تأیید مدعای خود از چه منابع و مصادری و چگونه بهره برده است ؟ و نسبت میان آنچه که وی رنسانس ایرانی می نامد با وضعیت سیاسی و فرهنگی ایران در اوایل عهد ایلخانان چیست؟ پی جویی این پرسش ها عملا نوعی بررسی کتاب را به لحاظ نقد درون ساختاری و نقد برون ساختاری می طلبد و این وظیفه ای است که مقاله حاضر بدان می پردازد.
خلاصه ماشینی:
". مؤلف کتاب بعضا با نوعی جهت گیری قبلی به سراغ موضوع رفته و نگرش تجلیل گونة وی از عملکردهای هولاکو با واقعیت های تاریخی مطابقت کامل ندارد » البته مترجم ضمن بی مورد دانستن استفاده از تعبیر رنسانس در خصوص عهد ایلخانی می نویسد : « از این روی در برگردان فارسی عنوان رنسانس ایرانی حذف شده است » ( لین ،١٣٨٩: ١٣ و ١٤ ).
اما فقط کافی بود نویسنده به کاربرد برخی واژه ها و بار معنایی و دلالت روانشناختی آن واژه ها در فرهنگ ایرانی – اسلامی بیشتر واقف باشد تا در یابد وقتی شخصی چون سعدی ( م : ح ٦٩١ ق ) – به 18 عنوان شاعری که بازتاب دهنده روحیه جمعی ایرانیان است - واژه هایی چون فتنه و یأجوج ١٩ را در اشاره به مغولان به کار می برد چه درک و دریافتی را از « حضور مغولها » بازتاب می دهد و یا وقتی مولانا جلال الدین محمد بلخی ( م : ٦٧٢ ق ) از مغولان به عنوان کسانی که « سخت دست درازند » و حضور آنها « دام در دام » است یاد می کند ٢٠ باید چه درکی از این تعابیر داشت !
آری عصر اولیه ایلخانی زمینه هایی برای بازآرایی سیاسی و مذهبی در تاریخ ایران فراهم کرد اما در تبیین این بازآرایی – یا به قول نویسنده ، رنسانس – دو نکته مغفول مانده است : یکی این که این بازآرایی نه ناشی از نقش آگاهانة ایلخانان به عنوان «احیا کنندة ایران و استقرار دوباره فرهنگ ایرانی » ( لین ،١٣٨٩: ٢٢ ) بلکه به واسطه نوع ارتباطی بود که برخی از نخبگان ایرانی با دستگاه هولاکو برقرار کردند و دوم این که در میان نخبگان ایرانی که با مغولان همکاری کردند باید میان دو طرز تفکر تمایز قائل شد."