خلاصه ماشینی:
"اما از آنجا که نطفهء نقد ادبی هنوز درست بسته نشده است و صاحبنظران هم در ادبیات معاصر اغلب به سکوت برگزار میکنند-و صاحبدستان نیز از صد سال پیش به این طرفتر نمیآیند،چراکه سخت مشغول کاوش قبرهای کهناند و در بحثاز ادبیات زندهء معاصر خطری برای اسب و علیق خود میبینند-من از زور پسی پذیرفتم که فریادی از میان گود بردارم.
هر اثر تازهای که در میآید-هر شعر و هر قصه و هر داستان تازه،سنگی از بنای ادبیات معاصر را میگذارد و چه بخواهیم و چه نخواهیم قضاوت اصلی با خود نویسندگان و شعر است که بیتوجه به رأی این و آن کارشان را میکنند.
برخورد معلم و شاگرد در ساعت اول جوری بود که احساس کردم آقایان سروران من گمان کردهاند یک دانشجوی فنی و ادبیات،یعنی گرگ و پوستیندوزی!این بود که سه جلسهء تمام وقتم را صرف کردم تا به دانشجویان حالی کنم که لازم است ادبیات بدانند و بخوانند و بفهمند.
مشخصهء دیگر ادبیات معاصر را-که ناشی از همین صفآرایی است-میتوان بدبینی دانست و این بدبینی،اختصاص به جوانها ندارد.
اما اگر قرار باشد بر گرته کار دیگران قدم بزنیم که دیگر ادبیات معاصر فارسی یعنی چه؟ اگر کلیتر بنگریم که این اثر ترجمه تا به حد آن است که یک نویسنده یا شاعر امروزی بیشتر توجه به غرب دارد تا به سنت ادبی زبان مادری خویش.
به تکنیک فرنگی نوشتن-با دید فرنگی دیدن-همان ظرف بیان را انتخاب کردن-اینها همه در عین حال که حکایت از یک نوزایی در ادبیات فارسی میکند،برای خواننده هم احساس غربتی را انگیخته و اگر هنوز«جمالزاده»و«دشتی»و«حجازی»پرفروشترین نویسندگاناند،به همین علت است که از این نوزایی و اثر ترجمه کمتر متأثر شدهاند."