چکیده:
موضوع تجربۀ دینی برای متفکران دینی و نیز برای کسانی که به رشد ومطالعۀ دین به عنوان رشتهای آکادمیک، کمک کردهاند، موضوعی محوری بوده است.هدفاز نگارش این مقاله، پرداختن به تربیت دینی بر اساس رویکرد تجربۀ دینی و نقد آن بر اساس آموزههای اسلامی بوده است.روش: در این مقاله با استفاده از روش تحلیلی و استنتاجی الگوی فرانکنا به استنتاج چیستی و چگونگی اهداف و اصول تربیت دینی این رویکرد پرداخته شده است. یافتهها:تربیت دینی بهطور عمده از طریق شکلگیری تجربۀ دینی و تکوین جنبۀ احساسی مذکور از طریق انجام آداب ومناسک دینی مربوطه تحقق پیدا میکند.نقد انجام شده نشان میدهد کهرویکرد تجربۀ دینی به تقدم احساسات وعواطف دینی نسبت به شناخت در شکلگیری ایمان و به تبع آن در تربیت دینی توجه میکند. در واقع؛ برای شناخت، نسبت ثانوی قائلند؛ در حالیکه در اسلام،تربیت دینی مبتنی بر رویکرد تجربۀ دینی متناظر با آموزههای اسلامی با توجه به سه عنصر شناختی، عاطفی و ارادی صورت میگیردهدف: این نوشتار در پی پاسخ به این پرسش محوری است که منطق دستیابی به مبانی علوم انسانی اسلامی چیست ؟ از این رو، تبیین فرایند و چگونگی دستیابی به مبانی علوم انسانی اسلامی، هدف متن پیش روست . روش: در گردآوری اطلاعات از روش کتابخانه ای و در بررسی آن از روشهای فراتحلیل و نیز تحلیل فلسفی استفاده شده است . یافته ها: با توجه به مسئلۀ محوری و هدف این مقاله ، نخست چگونگی و فرایند دستیابی به "مبانی علوم انسانی اسلامی" را مورد بررسی قرار داده، سپس مبتنی بر این فرایند، به مبانی مذکور نیز اشاره میشود. نخستین گام در این فرایند، معناشناسی دقیق مبانی است . لذا با ایجاد مرزبندی مفهومی و معنایی بین مبادی و مبانی و ارائۀ تعریفی روشن از مبانی، بیان میکنیم بدون توجه به جایگاه، موضوع و غایت علوم انسانی اسلامی نمیتوان مبانی آن را بیان کرد. نتیجه گیری: علوم انسانی از منظر جایگاهشناسی در منظومۀ علوم، ذیل علوم عملی و اعتباری قرار گرفته ، نیازهای فردی و اجتماعی، موضوع مشترک و کلان این علوم میباشند. بنابر این ، مبانی علوم انسانی اسلامی در پی گزارههایی است که موضوع و سنخ مسائل این علوم به طور مستقیم و بدون واسطه متوقف بر آنهاست . با توجه به این نکته ، گزارههای هستیشناسانه ، انسانشناسانه ، معرفت شناسانه و... نه به عنوان مبانی علوم انسانی، بلکه به عنوان مبادی و اصول متعارف حاکم بر مبانی علوم انسانی باید مورد توجه قرار گیرند.
Objectives: The subject of religious experience is a fundamental subject for religious thinkers as well as those people who develop religious studies as an academic discipline. The purpose of this paper is to investigate religious education based on religious experience approach.
Method: According to Franken’s deductive methodology، objectives and principle of religious education have been investigated.
Results: Research findings revealed that religious education based on religious experience emphasizes mainly on emotional aspect through religious rituals and ceremonies. The accomplished criticism indicates that religious experience approach pays attention to the priority of religious sentiments and affections over cognition in forming faith and as a result it pays attention to religious education، therefore; they believe that understanding is secondary while in Islam understanding is superior to sentiments and affections.
Conclusion: The author of the present article concludes religious education based on religious experience conformed to Islamic education is done with regard to three cognitive، affective، and volitional principles.
خلاصه ماشینی:
علامه طباطبایی به فهم پیش از ایمان توجه کرده و برای تحقق ایمان با استدلالهای برهانی آزاد، ژرفنگری و حجت عقلی، اهمیت فراوان قائل شده است ؛ به گونه ای که این اندیشه را که نخست باید ایمان آورد و سپس طبق آن عمل کرد، مردود میداند؛ زیرا از نگاه وی، تعقل ، حجت عقلی و استدلال برهانی آزاد، بر ایمان تقدم دارد(طباطبایی،١٣٨٩).
( An Article on Religious Experience) , Tehran :Samt Publications - Shojaee zand , Alireza(2009) .
ir الف ) مقدمه برای شناخت و تبیین مبانی علوم انسانی اسلامی، نخست لازم است منابع علمی مرتبط که در این باره به بحث و گفتگو نشسته اند مورد دقت و بررسی قرار گیرند.
چهارم، با لحاظ موارد پیش گفته ، از یک سو تبیین مبانی علوم انسانی اسلامی امری صعب و پیچیده خواهد بود و از سوی دیگر، به نظر میرسد برای گام برداشتن در این مسیر نباید از منابع و مطالب غنی موجود نیز غفلت کرد.
ب) چیستیشناسی مبادی همان گونه که بیان شد، با واکاوی و جستجو در منابع و مطالب منطقی، فلسفی و اصولی، به این نکته پی میبریم که در این منابع بیش از آنکه اصطلاح مبنا یا مبانی مورد توجه باشد، اصطلاح «مبادی» و تناسب و ترابط آن با موضوع و مسائل علوم، مورد تبیین و تحلیل قرار گرفته است .
ک : همان) بنابر این ، اصول موضوعه ، مسلماتیاند که به عنوان مبادی در یک علم خاص مورد تسلیم قرار گرفته ، دیگر مسائل بر آنها مبتنی می شوند و متعلم از باب حسن ظنی که به معلم دارد، آنها را میپذیرد.