چکیده:
این مقاله به بررسی رابطه علمای عصر مشروطه با حکومت های آن عصر می پردازد. سؤال
اساسی این مقال این است که آیا علمای عصر مشروطه، صرفا برخورد بدبینانه و منفی با
سلطنت داشتند، یا در بعضی موارد با این حکومت ها همکاری کرده اند و در هر صورت،
توجیه آنان برای رفتار خود چه بوده است؟
این بحث در سه محور مطرح شده است:
الف. بیان دیدگاه های برخی فقیهان شیعه پیرامون رابطه با سلاطین;
ب. علمای عصر مشروطه بسته به نوع برخوردشان با سلاطین و حکام، به سه گروه
طیف بندی می شوند:
1. علمایی که هیچ گونه رابطه ای با سلاطین و حکام نداشتند و یا ارتباط آنها
بسیار محدود بوده است.
2. علمایی که ـ با کمی تسامح ـ می توان گفت با سلاطین و حکام قاجار، رابطه ای
نزدیک داشتند.
3. علمایی که روابط آنان با حکام، با فراز و نشیب های بسیار همراه بوده است.
ج. بررسی علل اختلاف موضع علمای عصر مشروطه در قبال سلطنت. در این زمینه، چند
عامل را می توان در ارتباط با این تعدد روش بیان کرد:
1. اختلاف در بینش سیاسی ـ اجتماعی;
2. اختلاف در اندیشه سیاسی;
3. ویژگی های شخصیتی.
خلاصه ماشینی:
"آنچه باید بررسی شود این است که شیعه تا پیش از دوران صفویه تجربه اداره حکومت مستقلی نداشت، پس روابط خود را با حاکمیت های موجود روز بر چه اساسی پی نهاد؟ آیا با آنها صرفا یک برخورد بدبینانه و منفی داشت یا در بعضی موارد، رفتارهای مثبت و همکارانه نیز از خود نشان می داد، و اگر چنین بود برای آن چه توجیهی داشت؟ علمای عصر مشروطه چه برخوردی با دربار و حکام داشتند؟ آیا تعامل داشتند یا تقابل؟ با بررسی و تجزیه و تحلیل این مسئله، می توان دریافت که علمای شیعه عصر مشروطه چه دیدگاهی نسبت به مسئله سلطنت داشتند و تا چه حد، برداشت های فقهی آنها در شیوه برخورد با حکومت قاجار مؤثر بود؟ به دلیل آنکه گاهی برخی آگاهانه یا ناآگاهانه علمای شیعه را «عالم درباری» نامیده و آنان را جزئی از ساختار زورمندان ستمگر دانسته اند، این نوشتار گامی کوچک در زدودن این تهمت نارواازساحت عالمان ظلم ستیزشیعه به شمار می رود.
از این رو، عالمان شیعه و پاس داران مرزهای عقیدتی به هر شکل ممکن، سعی شان بر آن بود تا تشیع را، که به عنوان یگانه گوهر انسجام بخش جامعه اسلامی ایران شناخته شد، از گزند و آسیب حفظ نمایند، هرچند آنها در گزینش راه کارهای عملی با هم تفاوت داشتند، اما هدف و مقصدشان، که همان اعتلای کشور و ملت در سایه دین داری بود، مسلما یکی بود، چه آنها که به ظاهر با سلطنت رابطه داشته اند و چه آنها که وظیفه شرعی خود را دوری یا مبارزه با دستگاه سلطنت می دیدند."