چکیده:
نوشتاری که پیش رو دارید به بررسی یکی از براهین پرسابقه اثبات وجود خداوند در
تاریخ فلسفه غرب میپردازد که با عنوان «برهان وجودی» معروف بوده و از زمان کانت به
این نام موسوم شده است.
در این نوشتار به سابقه تاریخی این برهان در فلسفه مسیحی پرداخته شده و وجود و
تقریرهای گوناگون برهان اشاره شده و به تفصیل به بیان دو تقریر آنسلم از برهان
توجه شده است . آنسلم در تقریر اول از تصور خدا بهعنوان بزرگترین موجود ممکن قابل
تصور به اثبات وجود خدا میپردازد و در تقریر دوم به وجوب وجود آن تأکید میکند. ما
در این مقاله به نقطه نظرات فلسفه درباره وجود یک یا دو نوع تقریر از برهان وجودی
توجه کرده و دو تقریر را پذیرفتهایم.
در طول پیدایش و تکوین، این برهان مورد انتقاد فراوانی واقع شده است که از زمان
خود آنسلم با گونیلو شروع و با توماس آکوئینی و کانت ادامه یافته و هنوز مورد بحث
افرادی نظیر جان هیگ و دیگران نیز قرار گرفته است. جوهر این نقدها این است که از
صرف تصور چیزی، نمیتوان به وجود عینی آن راه یافت. ما نتیجهگیری کردهایم که
شارحان و پذیرندگان، هر چقدر تلاش کردهاند نتوانستهاند مشکلات برهان را بر طرف
نمایند و آن چیزی جز، خلط میان مفهوم، مصداق و انتظار آثار وجود خارجی از وجود ذهنی
و نیز خلط مرز منطق مابعدالطبیعه است.
This article will study one of the old-time demonstrations of proving God's existence in the history of west philosophy which is known as "existential demonstration" and has been known with this label since Kant's time.
In this article the historical background of this demonstration in Christian philosophy has been explained and its different aspects and expositions has been mentioned and the two expositions of Anselm demonstration has been elaborately explained. In the first exposition، Anselm proves God’s existence through imagining God as the greatest possible imaginable being and in the second exposition، emphasizes on the necessity of its existence. In this article، I have put attention to philosopher’s viewpoint about existence of one or two types of expositions on “existential demonstration” and I have accepted both of the expositions.
This demonstration has encountered several criticisms during its appearance and emergence which started by Ghoniloo from the time of Anselm himself and continued by Thomas Aquinas and Kant and it is still discussed by people such as John Hick and others. The essence of these criticisms is that just by imagining something، one cannot prove its objective being. I have concluded that no matter how much the commentators and acceptors have tried، they have not been able to eliminate the problems of this demonstration which is nothing other than confusion of concept and it’s referent and expecting the effects of an objective being from a conceptual being and also confusion of the boundary between logic and metaphysics.
خلاصه ماشینی:
"اگر برهان وجودی به هر گونه برهانی اطلاق شود که صرفا با توجه به وجود مفهوم خدا و سایر مفاهیم ثابت و ازلی در ذهن و بدون ابتنا به موجودات جهان و تجربهای از آن به وجود عینی خداوند استدلال کند میتوان گفت که برهان وی وجودی است؛ ولی اینجا و در دو قرینه ذکر شده در الاهیات اگوستینی و براهین اثبات وجود خدا، نکاتی وجود دارد از جمله اینکه: مفهوم اگوستینی از خداوند، بیشتر با مفهوم آنسلمی خدا که در کتاب حدیث نفس آمده است و در آن از خدا درجایگاه موجودی کامل که چیزی برتر از آن وجود ندارد، و نیز با مفهوم دکارتی از خداوند درجایگاه کاملترین موجود) سازگار است؛ در حالی که آنسلم در پیشگفتار که به طرح برهان وجود میپردازد – به آموزه بوئثیوسی از مفهوم خدا میپردازد که در آن، خدا چیزی است که بزرگتر یا برتر از آن را نمیتوان تصور کرد یا موجودی است که حتی عدم آن قابل تصور نیست؛ بنابراین، قرینه اول راه به جایی نمیبرد؛ هر چند در هر حال برهان در انگاره اگوستینی از خدا جای دارد؛ اما نکته دیگری که در برهان اگوستینی وجود دارد، این است که راهیابی به وجود خدا از طریق مفاهیم فطری و حقایق ضرور و ثابت، بیشتر با آن برهانی سازگار است که بعدها دکارت در تامل سوم کتاب تاملات در فلسفه اولی ارائه میکند."