چکیده:
برهان صدیقین, یعنی برهانی که برای اثبات واجب کمترین مقدمات را لازم داشته باشد
همیشه خواست و غایت حکمای اسلامی بوده و هر یک کوشیدهاند تا از مقدمات براهین
اثبات واجب بکاهند. در این میان علامة طباطبائی ? از طریق ضروری و ازلی دانستن
واقعیتی که مؤدای اصل واقعیت است برهانی را عرضه داشت که چنان بینیاز از مقدمات
است که بداهت و اولی بودن وجود واجب از آن نتیجه شده است. نویسنده در این مقاله با
کنکاش در ریشههای معرفتی اصل واقعیت و بیان تقریرهای مختلف آن بر آن است که اصل
واقعیت تنها ضرورتی معرفت شناسانه بوده و نمیتواند به اثبات ضرورت ازلی واقعیت
انجامد.
The Seddighin demonstration، i.e. a reasoning which needs the least premises to prove the necessary being، has always been the desire and goal of Islamic theologians and every one of them has tried to decrease the premises of the demonstration of the necessary being proof. Considering the reality which is the supplier of the origin of reality، as necessary and pre-eternal، Allameh Tabatabaei introduced a demonstration that is so needless of premises that the self evidence of the necessary existent is concluded from it. The writer of this article investigates the epistemological roots of the origin of reality and explains its different expositions to prove that the origin of reality is just an epistemological essence and cannot end up proving the pre-eternal essence of reality.
خلاصه ماشینی:
"در ضرورت ذاتیه، حکم به ثبوت محمول برای موضوع مقید به دوام ذات موضوع است؛ یعنی مادام که موضوع باقی باشد، محمول نیز برای آن ثابت است؛ حال آنکه ضرورت ازلیه در موردی است که ثبوت محمول برای موضوع مقید به هیچ قید، شرط، وصف و حتی دوام ذات موضوع نیست و در نتیجه حکم همواره و در همه حال برای موضوع ثابت است؛ بدین لحاظ، حکیمان ضرورتی را که برای وجود اقدس حق ____________________________ * چنانچه مقصود علامه، از عنوان نخستین مسأله، نه بداهت وجود خدا، بلکه امکان طرح مسألة اثبات واجب در آغاز و ابتدای فلسفه بود، بسیار پیش از علامه حکیمان به این کار دست یازیده بودند؛ برای مثال شیخرئیس در کتاب شفا بعد از فصول نخستین که درباره موضوع و منفعت و فهرستی از مطالب فلسفه و نیز معنای مفهوم وجود شیء که جزء مبادی تصوری فلسفهاند میگذرد، نخستین مسألهای که طرح میشود، تقسیم موجود به واجب و ممکن است (ر.
در تقریر خویش از برهان صدیقین، تکیه اصلی کلام را بر این مطلب قرار داده که آنچه بهواسطة «اصل واقعیت» اثبات میشود، حقیقتی است که به ضرورت ازلی موجود است؛ پس برای بررسی و نقد این تقریر لازم است مفاد اصل واقعیت بررسی، و منشأ بداهت آن جستوجو شود تا بتوان به کمک آن به فهم دقیقتری از بیان علامه ?
ادعای سوفسطایی عام است و در قالب یک موجبه کلیه (واقعیت موهوم است) یا یک سالبه کلیه (هیچ واقعیتی حق نیست) بیان میشود و نقیض موجبه کلیه، سالبه جزئیه و نقیض سالبه کلیه، موجبه جزئیه است؛ بنابراین، فیلسوف برای اثبات اصل واقعیت کافی است یک مصداق ضرور الصدق از برای واقعیت را نشان دهد تا سفسطه به شکست محکوم شود و هیچ مصداقی روشنتر از علم حضوری شخص به ذات خود نیست؛ پس، از این منظر، بداهت اصل واقعیت در وجدانیات و اموری ریشه دارد که با علم حضوری خطاناپذیر درک میشوند ( رک: مصباح یزدی، 1366: ج1، ص266)."