چکیده:
استاد مطهری با توجه به افکار جدید، توانست روند تاریخ را با توجه به اصل علیت
تبیین کند. در این نوشتار که کنار آرای استاد به دیدگاههای برخی افراد برجسته
مانند هگل و مارکس و به گونهای مفصلتر به دیدگاه فیلسوف فرانسوی و نماینده مهم
مکتب اگزیستانسیالیسم؛ سارتر پرداخته شده، به این مهم توجه میشود که ارزش مطالعه و
بررسی تاریخ چیست و بر چه اصولی استوار است.
استاد مطهری در ارائه تفکر خود با وجود آن که به سنن و قوانین تاریخی و جریان ثابت
اصل علیت تأکید داشت، به بسیاری از دغدغههای افراد طرفدار آزادی در جهان پاسخ مثبت
داد. بررسیها نشان میدهد او در عین حال که توانست از عهده تبیین منطقی جریان اصل
علیت در تاریخ برآید و نوعی ضابطه و قانونمداری را در روند تاریخی به اثبات رساند،
این امکان را یافت که بر اختیار و آزادی انسان در تعیین سرنوشت خویش تأکید کند.
کاری که به جرأت بنا به اظهار نظر بسیاری مانند آن چه سارتر بدان تأکید میکند،
مارکسیسم نتوانست آن را به انجام برساند. شاید اغراق نباشد که بگوییم نارسایی افکار
افرادی مانند سارتر که برای حفظ آزادی و اختیار انسان به ناچار در افکار خود
زمینههای فروکاست نقش علیت در تاریخ را فراهم آوردند، در اندیشه های شیعی استاد به
خوبی ترمیم شده است.
Due to new thoughts، professor Motahhari succeeded to explicate the course of history using causality principle.
In this writing besides the opinion of Motaharri، the viewpoints of some outstanding scholars such as Hegel، Marx، and in a more detailed manner the opinion of a French philosopher and an important representative of the Existentialist school، Sartre، is explained. In addition the following questions are considered in this article: what is the value of studying and investigating history and what are its principles?
Although professor Motahhari has an emphasis on historical traditions and rules and a steady current of principles in the presentation of his thoughts، he gave a positive answer to many requests of people looking for freedom around the world. According to the result of some studies while he was able to logically explicate the flow of the causality principle through history and prove a kind of law-abidingness in the course of history، he was able to emphasize the free will and freedom of human in choosing his destiny، which according to the opinion of many scholars such as Sartre، Marxism was not able to do so. We are probably not exaggerating when we say that the incompleteness of the thought of some like Sartre who were forced to decrease the role of causality in history in order to save human freedom and will، is very well removed in the thoughts of Professor Motahhari.
خلاصه ماشینی:
"بنا به نظر وی، هر عصری دارای حدی از توسعه و رشد است که به مرور زمان دگرگون میشود؛ درست همانند خود انسان که قابل تحول است؛ اما با این همه و با وجود تمام تحولات، از نظر وی دستیابی به اصول و قوانین کلی که خود بر قبول اصل علیت در پروسه تاریخ مبتنی است، امری دور از انتظار و محال نیست: اکنون که معتقدیم «طبیعت بشری» وجود ندارد، باید ببینیم در جریان تاریخی که پیوسته در تحول و دگرگونی است، چگونه میتوان اصول کلی آن را تا آن حد محفوظ داشت که بتوان مثلا پدید آمدن اسپارتاکوس را تفسیر کرد؛ چه این حداقل درک مسائل زمان است (سارتر، 1376: ص106).
او برای روشن شدن ارتباط بین رأی به عدم وجود طبیعت بشری و قول به تحول و توسعه در تاریخ و هر دورانی میگوید: هر دورانی طبق قواعد دیالکتیکی رشد و توسعه مییابد، و افراد بشر، به هر عصر خود تعلق دارند و نه به یک طبیعت بشری (همان)؛ بنابر این، پذیرش قواعد کلی و اصیل علیت از نظر سارتر به این معنا نیست که تاریخ، روندی ثابت و مشخص دارد تا بشر محکوم به چنین روندی باشد و قدرت انتخاب او در این عرصه از بین برود؛ بلکه انسان از نظر او نه دست بسته عوامل درونی است که در اعتقاد به ذات آرام و ثابت نصیب او میشود و نه تسلیم عوامل بیرونی است که در اثر رأی به روند مشخص و لایتغیر جریان تاریخ و اعصار بدان دست مییابد؛ بلکه او میتواند هم خود و هم روند تاریخ و جامعه خویش را تغییر دهد."