چکیده:
بشر از نخستین روزی که پای بر پهنۀ هستی نهاد، برای بقا به شناسایی محیط اطراف و گاه مواجهه و مبارزه با تهدیدهای فراروی خویش پرداخت و ابزارهای مختلف را به منظورهای گوناگون بهکار گرفت تا به هر طریق ممکن از جان و متعلقات خود محافظت کند. از جملۀ این ابزارها داغ بود که بشر از زمانهای بسیار دور به دو منظور نشانهگذاری و درمان از آن استفاده میکرد؛ هرچند بهیقین نمیتوان اظهار داشت که کدام کاربرد، مقدم بود. نویسنده در این مقاله، ابتدا به جنبۀ نشان و سپس وجه درمانی داغ میپردازد. نشان داغ بر اندامها و اعضای بدن بردگان، دشمنان و حیوانات به منظور ایجاد تمایز و ثبت مالکیت و دربارۀ مجرمان به علامت گنهکاری زده میشد و در کاربرد درمانی، به گمان برخی بهعنوان آخرین درمان برای علاج بیماریهای مختلف انسان و دام بهکار میرفت. مهمترین عرصۀ کاربرد درمانی داغ، نهادن بر زخم برای جلوگیری از خونریزی و عفونت بود. در مقالۀ حاضر، هر دو جنبۀ کاربرد داغ در ادبیات فارسی، تاریخ و فرهنگ عامه طبقهبندی و بررسی شده است.
Since his creation، the human has been concerned with the protection of his life and properties by any means possible such as exploring the surrounding environment، fighting against the threats facing him، and using a variety of tools and instruments. Among these tools was scorching. Scorching has been ever used for two main purposes by the human: marking and treatment. However، one cannot claim with certainty which application was the dominant one. In this study، the author has first dealt with the marking aspect and then with the treatment function. In its former function، scorching was practiced on the body organs of the slaves، enemies، and animals in order to distinguish and take ownership of them، and with criminals as a sign of guilt. In the latter function، it was used، according to some reports، as the last treatment possible for curing different diseases in both humans and animals. The most important therapeutic application of scorching was on wounds to stop bleeding and prevent infection. In the present research، both functions have been examined and classified with reference to the Persian literature، history، and folk culture.
خلاصه ماشینی:
"در ادب فارسی در موارد پرشماری ، از درمان زخم با داغ به عنوان تنها راه علاج ، سخن گفته شده است : در دهـــان دار تـــا بـــود خنـــدان چـــون گرانـــی کنـــد بکـــن دنـــدان هـــر کجـــا داغ بایـــدت فرمـــود چــون تــو مــرهم نهــی نــدارد ســود (نصرالله منشی ، ١٣٥٦: ٢٢٢) گــر کــنم خیــره ار نــه خــود ســوزم گفتــــه انــــد آخــــر الــــدوا الکــــی (انوری ، ١٣٤٠: ٢٥٦) زانکه داغ آهنین آخر دوای دردهاست زآتشین آه من آهن داغ شد بـر پـای مـن (خاقانی ، ١٣٣٨: ٣٢٢) روی نه بر خاک گـرم و خـاک کـوی زانکــه هــر مجــروح را داغ اســت روی (عطار، ١٣٨٣: ٣٨٠) چـون تـو مـی بینـی جراحـت روح را داغ نیکــــــوتر بــــــود مجــــــروح را (همانجا) گــر تــو مجروحــی دم از عــالم مــزن داغ مـــی نـــه بـــر جراحـــت ، دم مـــزن (همانجا) اگر تو جور کنی جور نیست تربیت اسـت و گر تـو داغ کنـی داغ نیسـت درمانسـت (سعدی ، ١٣٨٥: ٣٦٦) سعدی اگر زخـم خـوری غـم مخـور فخــــــر بــــــود داغ خداونــــــدگار (همان ، ٤٦٠) آنســت داغ ســعدی کــاول نظــر نهــادی جایی که داغ گیـرد دردش روا پـذیرد (همان ، ٥٦٦) 172 چون سینه و جگر و دل مرا به جوش درآمـد طبیب عشق تو فرمود داغ و فصد و حجامت (اوحدی مراغه ای ، ١٣٤٠: ٥٥) دوا زهـــر هلاهـــل بـــود خـــوردم عــــلاج آخــــرین داغ اســــت کــــردم (سلمان ساوجی ، ١٣٧٦: ٧٠٧) علاجی نیست غیر از داغ زخـم خـاکسـاران را که چاک جاده یکسر بخیه نقش قـدم دارد (بیدل دهلوی ، ١٣٤١: ٤٨٣."