چکیده:
چکیده در عرصه علم اقتصاد همواره شاهد هماوردی میان دو سنت فکری مهم، یعنی اقتصاد نئوکلاسیک و اقتصاد نهادگرا بودهایم. این جدال فکری در سطوح مختلفی صورت گرفته است. از بنیادیترین سطوح، یعنی مبانی هستیشناختی و معرفتشناختی گرفته تا سطوحی همچون دلالتهای سیاستی. این مقاله قصد دارد به برخی از ابعاد و چالشهای به وجود آمده در این چالشهای فکری بپردازد. یکی از اتهامات مهم نئوکلاسیکها در برابر نهادگرایی قدیم آن است که این سنت فکری فاقد نظریه است. این اتهام از آن جهت طرح میشود که اقتصاد مرسوم تلاش دارد خود را علمی و نهادگرایی قدیم را غیرعلمی معرفی کند. سوال اساسی آن است که واقعا علم چیست؟ چه چیزی را میتوان علم دانست؟ آیا میتوان اقتصاد نئوکلاسیک را علم دانست و اقتصاد نهادگرا را نه؟ اینها از جمله مقولاتی هستند که در این مقاله به آنها پرداخته میشود. در این مقاله نشان داده خواهد شد که برخلاف ادعای نئوکلاسیکها، نهادگرایی قدیم دارای یک هسته مهم از نظریات اقتصادی است و اتهام فاقد نظریه بودن هرگز زیبنده این پارادایم نیست. البته برای این منظور باید از دامنه تنگ نئوکلاسیکها در خصوص نظریه فراتر برویم. علاوه بر این، در این مقاله به اتهامات و چالشهای مهم دیگری همچون واقعگرایی، دقت و وسعت نظریه و انسجام پارادیمها که این سنتهای فکری در برابر هم مطرح ساختهاند، میپردازیم و نشان خواهیم داد که در برخی از حوزهها، همچون درک از واقعیت و واقعگرایی، تفاوت این دو مکتب فکری، ماهوی است. . طبقهبندی JEL:B10، B20، B25، B41. کلیدواژهها: نهادگرایی قدیم، اقتصاد مرسوم، واقعگرایی، نظریه اقتصادی، پارادایم.
In the arena of Economic thought، there has always been some intellectual confrontation between the two major economic schools، i.e. Institutionalism and Neoclassical economics. This challenge has taken place at different levels; ranging from the most fundamental levels which are principles of ontology and epistemology to higher levels of policy implications. This article is an attempt to address some of the aspects of this debate and the challenges created by it.
Neoclassical advocates claim that institutionalism suffers from lack of theory. Indeed، they try to nullify institutionalism as non-scientific school. But، suddenly these questions arise that "what is science، and what can be considered as science at all?" "Is neoclassical economics science and institutional economics not?" These questions are among the issues which are addressed in this article. It will be shown in this article that institutionalism has an important core of economic theories that turns it to a powerful paradigm. But، in order to understand this، we have to go beyond what is considered theory in neoclassical school. Furthermore we will go through other claims that these two schools hold against each other and address some of them such as realism، scope and precision of theory، and solidarity of paradigm. We will show that in some of these areas such as perception of reality and realism، the difference between these two schools of thought is essential.
خلاصه ماشینی:
"3 نکته ای که آیرس بر آن تاکید دارد این اسـت کـه قـدمای اقتصـادی (همچـون اسـمیت ، ریکاردو، جان استوارت میل ) به درستی نظریه اقتصادی را نظریه ای از ارزش میدانسته اند و به همین خاطر از همان آغاز یکی از مسائل و موضوعات محوری علم اقتصاد رابطه بین ارزش مبادله ای و ارزش استفاده ای بوده است ؛ «منتقدان اغلب میگویند که نهادگرایی هـر چیـزی 1- Literary Interest 2- Modern Civilization ٣- باید توجه داشته باشیم که نهادگرایان بر این باور نیستند که فناوری یک نیرویی بیرونی (بیرونی نسبت به رفتار انسان یا ساختار اجتماعی) است ؛ «مشخصا فناوری نیرویی بیرونی نیست ، اگرچه اغلب کج فهمیها از نهادگرایی از این فرض برآمـده است که فناوری نیرویی بیرونی است .
» (همان ، ٤٦٣) در علم اقتصاد، قدرت انگیزشی افراد توسط عوامل نهادی و روان شناختی تعیین میشود و دخیل کردن آنها ناگزیر از دقت نظریه ها میکاهد، اما از نظر ولف گنجانـدن عوامـل مهـم ، مهم تر از دقت و ظرافت است : «علم اقتصادی که گونه یا گونه هایی از انگیزش را مورد توجه قرار میدهد، اما گونه های دیگر که در شدت و جهت فعالیـت هـای اقتصـادی دارای همـان میزان اهمیت یا شاید هم با اهمیت بیشتری هستند را حذف می کند، نمی تواند علمی باشـد."