چکیده:
ابن سینا همگام با مشاییان، خیال را قوه ای جسمانی می داند و به تبع، به عدم بقای خیال و صور خیالی ملتزم می شود، گر چه نشانه هایی از گرایش به تجرد خیال در بعضی از آثار سهروردی به چشم می خورد، اما وی علی رغم پیروی از شیخ الرییس در جسمانیت خیال، صور خیالی را مجرد، باقی و موجود در عالم مثال اکبر یا خیال منفصل می شمارد. در این میان، صدرالمتالهین بر خلاف فلاسفه پیشین، خیال را قوه ای مجرد - به تجرد مثالی - و باقی به بقای نفس پس از مفارقت از بدن می داند.
این مقاله دلایل هر نظریه بر مدعای خود و آثار مترتب بر آن را بررسی می کند.
خلاصه ماشینی:
"صدرا در اسفار(9:ص 111)و شواهد الربوبیه (ص 192)معتقد است که قاعده صحیح مورد استناد شیخ در اثبات تجرد نفس یعنی«کل ما ذاته حاصله لذاته کان قائما بذاته و کل جسم و جسمانی غیر قائم بذاته»علاوه بر نفوس ناطقه در نفوس حیوانی نیز جاری است،زیرا آنها ذات خود را بالذات درک میکنند و چون حیوانات تجرد عقلانی ندارند،پس واجد تجرد برزخیاند؛ 2-عکس بودن ضعف و قوت قوای جسمانی نسبت به ضعف و قدرت قوهء عاقله،که براساس آن با ضعیف شدن قوای بدنی مادی،عاقله قویتر میشود،بنابراین قوه عاقله مجرد و غیر مادی است،یکی دیگر از دلایلی است که به عینه در مورد قوهء خیال نیز جاری است،زیرا هرچه انسان رو به ضعف و پیری میرود قوای خیالیه او قویتر میشود(23،8:صص 293- 295).
در اینجا به مناسبت اشاره میکنیم که علامه حائری در حکمت بو علی(1:صص 307- 308)معتقد است که شیخ نفس را با قوای خود باقی دانسته است،10ولی ما با توجه به بحثهای گذشته،محملی برای سخن ایشان نمییابیم،بلکه برعکس میبینیم که ابن سینا حتی در مسألهء بقای نفوس ساده که از روشنترین مواضع نیاز به قوهء خیال است نیز کوچکترین اشاره و کنایهای مبنی بر بقای آن ندارد،مگر اینکه بگوییم چون در حیات دنیوی،نفس و قوا با یکدیگر ارتباط تام دارند و از فعل قوا،آثارو هیأتی در نفس پدید میآید که همواره با نفس میماند،پس قوا از طریق بقای آثار خود باقی هستند،و یا بگوییم از آنجا که به نظر شیخ نفس اصل است و قوا فروع،و اصل و فرع باهم متحدند و از آنجا که ادراک،حقیقتا از آن نفس است و قوا وسایط ادارکند،با مرگ،فقط آلات مادی ادراک نظیر چشم و گوش از بین میرود، اما اصل قوه و استعداد ادراک حقیقی مبصرات و مسموعات یعنی نفس،باقی است."