چکیده:
تاریخ را تاریک گفته اند، اما آنقدر روشن است که بتوان بسیاری از آداب و رسوم مردمان در گذشته را بازشناخت. این روشنی حاصل نشده است، مگر به پایکاری قلم آنهایی که خواسته اند، گرد زوایا و خبایا بگردند و هر کجا نکته ای یابند، در آن آویزند و بنایی بزرگ افراشته گردانند، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند، تاریخ پایه ای که آنچه در آن رفته است از این ابواب، حلقه در گوش ایشان باشد و از عهده آن بیرون توانند آمد و ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی از بزرگترین آنان است که می توان از آنچه بر قلم وی گذشته است، بسیاری از آداب و رسوم و تشریفات درباری فرمانروایان ترک تبار غزنوی را دریافت و با خلق و خوی مردمان هفتصد سال پیش، بیشتر آشنا شد و گه گاه بر بالش عاداتی که تا همین امروز ما راست، در آن روزگاران درنگ کرد. این گفتار سعی دارد با تکیه اساسی بر تاریخ بیهقی و توجهی به متون تاریخی و ادبی دیگر، برخی از آداب و رسوم دربار غزنه را معرفی و واکاوی نماید.
خلاصه ماشینی:
"اغلب آنانکه در این میدان قلم راندهاند،پیشینۀ یادکرد این رسم را به فرزانۀ طوس، فردوسی رساندهاند: {Sهه شب همی لشکر آراستند#ز در،بارۀ پهلوان خواستند# خروشی برآمد ز درگاه شاه#که اسپ سرافراز شاهان بخواهS} {Sخروشیدن مرد بآالای خواه#یکایک برآمد ز درگاه شاه# به مهرش منوچهر عهدی نوشت#سراسر ستایش،بسان بهشت# همه کابل و دنبر و مای و هند#روارو چنین عهدی درست# ز زابلستان تا بدان روی بست#بنوی نوشتند عهدی درست# چو این عهد و خلعت بیاراستند#پس اسب جهان پهلوان خواستندS} (/7ص 83) حسن انوری پس از ذکر توضیحاتی در خصوص اینکه این ابیات از داستان زال است و بجز چهار بیت اخیر،بقیه در نسخههای معتبر شاهنامه نیامده،(/3ص 17)شواهد شعری زیر را به ترتیب از دیوان فرخی-به نقل از علی رواقی-و اسرار التوحید،بدان میافزاید: الف- {Sبزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان#نیابد هیچ کسی جز به مدحت سلطان# بزرگیی چه بود بیش از این قدر خان را#که با تو همچو ندیمان تو نشست به خوان# بر آسمان،سر خان بر شد ای ملک ز شرف#چو اسب خان اجل خواست حاجب از ایوانS} ب- {Sامروز که معشوق به عشقم برخاست#بر درگه،اسب میر ما باید خواستS} (/3ص 278) در این معنا،در فرهنگ اشارات نیز دو بیت زیر از اسدی طوسی آمده: {Sدرفشی ز شیر سیه پیکرش#همایی ز یاقوت و زر از برش# بدو داد و کردش سپهدار نو#بخواهید،گفت اسب سالار نوS} (/19ص 96) دهخدا شاهد زیر را از شاهنامه نقل میکند: {Sبر آن مردمان خلعت آراستند#پس اسب جهاندیدگان خواستند# بفرمود تا بازگشتند و شاه#سوی گنگ دژ رفت خود با سپاهS} و این دو بیت را نیز با تردید به بیان این رسم منتسب میدارد: {Sبه گنجور گفت آن زمان شهریار#که رو خلعت و تاج شاهانه آرS} {Sبیاورد گنجور تاج کیان#ابا خلعت و بارۀ مهترانS} (/14ذیل اسب خواستن) علاوه بر مواردی که در لغتنامه آمده است،شاهنامۀ حکیم دیگر نشانههایی از این رسم را در برگرفته است: {Sدربار بگشاد دستان سام#برفتند گردان به زرین نیام# در پهلوان را بیاراستند#چو بالای پرمایگان خواستندS} (/22ص 40) برخی در این معنا گفتهاند:«به نام امارت آن ولایت بدیشان اسب دیگری عطا میشد» (/9ص 426)."