چکیده:
این مقاله به بررسی ماهیت و ویژگیهای بالقوه رهبری استراتژیک میپردازد و بر لزوم
تحصیلات غیرنظامی فرماندهان عالی ارتش و تجدیدنظر در چگونگی گزینش، آموزش و
تربیت فرماندهان ارشد و تغییر فلسفه مدیریت نیروی انسانی تأکید میورزد.
به اعتقاد نویسنده، ارتش نباید خود را از تغییر درامان نگهدارد بلکه باید از فرصتهایی که
تغییر ایجاد میکند، بهرهبرداری کند.
خلاصه ماشینی:
"آنچه به ما مربوط است این است که اطمینان حاصل کنیم رهبرانی که برای تربیت و پرورش برای سطوح بالای سازمانی انتخاب شدهاند از توان شناختی لازم برای برآورده ساختن نیازهای کاری مربوط برخوردارند؛ در مسیر شغلی خود سریع، مشخص و متمایز میشوند و آگاهانه در سمتهایی قرار داده شدهاند که بشدت نیازمند توانایی شناختی آنهاست و از این رهگذر تجربه لازم مربوط به انجام امور در سمتهای بالا را کسب میکنند.
امروزه، میتوان وظایف اساسی رهبران استراتژیک را به صورت زیر احصا کرد: 1ـ مدیریت روابط مشترک و مرکب جانبی با ارتشهای دیگر و نمایندگان سایر کشورها طی جنگ و صلح 2ـ نمایندگی سازمان در روابط آن با جامعه بزرگتر 3ـ مدیریت روابط میان ارتش به عنوان جزئی از کل نیروی دفاعی کشور و ابزار انعطافبخش سیاست ملی 4ـ حفظ تواناییهای عملیاتی لازم در آینده برای برآورده ساختن مقتضیات جهانی مسئولیت دیگر کلیدی رهبر استراتژیک فرهنگ سازمان است.
ارتش اکنون ابزارهای عالی برای ارزیابی شایستگی فنی در اختیار دارد (نظیر برنامه آموزش فرماندهی نبرد و برنامه تربیت فرماندهان تاکتیک) ولی ضروری است که این ارزیابیها در ابتدای دوره کاری هر افسر انجام گیرد (برای مثال آزمونهای جهانی دانش تخصصی در پایان دورههای پیشرفته افسری) تا افسران دارای تواناییها و مهارتهای فنی را مشخص سازد.
بیتردید این موضوع که اغلب افسران باید بر تخصص و حرفه خود ـ جنگ ـ تأکید کنند، اشکالی ندارد، ولی برای رهبران استراتژیک لازم است از آغاز دوره کاریشان، تجربه و دانش فراتر از راهبری و هدایت جنگ را بطور پیوسته فرا گیرند."