چکیده:
فرهنگ سازمانی را به گونههای متعدد اما با مفهومی نسبتا یکسان تعریف کردهاند. از
سویی فرهنگ را به عنوان زمینه و بستری میدانند که ایجاد هر نوع تغییر و دگرگونی در
ساز و کارها، رفتارها، فعالیتها و کارکردهای سازمانی را در پی دارد. بنابر این از
این جهت فرهنگ میتواند ابزاری منحصر به فرد و کارساز در دست مدیران و رهبران
سازمانی به منظور هر نوع مدیریت فرهنگی و انجام تغییر و تحولات سازمانی به کار
گرفته شود.
بیتردید توسعه و تحول جهان کنونی مرهون توسعه و تکامل مهندسی ارتباطات است. این
مفهوم بدین معناست که اگر ما بخواهیم به توسعه و تحول سازمانی دست بزنیم باید در
بعد معنایی نسبت به معنا، مفهوم، ایده، استراتژی، بصیرت و چشمانداز سازمان خود
بازنگری کنیم و بصیرت و چشماندازی متناسب با وضعیت کنونی را در سازمان خود پدید
آوریم. در بعد ساختاری نیز تغییرات بنیادی متناسب با مفهوم و ایده جدید به وجود
آوریم بهگونهای که مدیران عالی با حلقه میانی و بدنه عملیاتی همذهن شوند و
گرفتار سلسله مراتب خشک بوروکراتیک حاکم بر سازمان نشوند.
خلاصه ماشینی:
"2ـ جنبه ساختاری به ساز و کار و یا سیستمهای متشابه و یا نامتشابهی اشاره دارد که از طریق آن فرستنده پیام، منظور و مقصود خود را به گیرنده پیام منتقل میکند، در حالی که جنبه معنایی به همان مفهوم و معنا و اندیشه و مقصودی اشاره دارد که در قالب پیام و به صورت کدگذاری شده از طریق سیستمهای به هم مرتبط شده انتقال داده میشود و جنبه کارکردی به این مطلب اشاره دارد که چقدر معنا و مفهوم مورد نظر فرستنده پیام توسط گیرنده پیام دریافت شده است و او رفتار خود را متناسب با خواست فرستنده پیام، شکل میدهد.
سازمان و محتوای فرهنگی به دلیل سوابق تاریخی متفاوت، تفاوتهای ملی در فرهنگها وجود دارد و این تفاوتها بسیار مهم، و باعث وجود معانی و دیدگاههای متفاوتی از زندگی، سبکها و فلسفههای سازمانی و مدیریتی شده است؛ به عنوان مثال مفهوم «کار» و «روابط کارکنان» در سازمان در فرهنگ ژاپنی از فرهنگهای دیگر بسیار متفاوت است؛ مثلا فرهنگ ژاپنی در موارد زیر ریشه دارد: 1ـ سختکوشی و روحیه تلاشگری مردم ژاپن، در واقع به علت کار در مزارع برنج، روحیه سختکوشی و تلاشگری در مردم این کشور نهادینه شده است.
) این موضوع را روشن میسازد که چگونه زندگی در هر فرهنگ به نرمی و آهستگی چنان در روحیات افراد رسوخ میکند که گویی افراد طبق کدهای نانوشته عمل میکنند؛ به عبارتی میتوان گفت ماهیت فرهنگ در هنجارهای اجتماعی و آداب و رسوم قابل تشخیص است و اگر افراد با این قواعد رفتاری سازگار باشند در ساختن «واقعیت اجتماعی» مناسب موفق خواهند بود؛ به طور مثال هنگامی که فردی از کشوری و یا سازمانی دیدن میکند به او توصیه و تجویز میشود که هنجارهای آن سازمان و ملت را فرا گیرد تا بومی قلمداد شود."