چکیده:
این مقاله قسمت دوم مقاله سه قسمتی با عنوان «انقلاب اسلامی و ادبیات مقاومت در
پرتو سیادت و رهبری امام(ره)» است. بحث کلی مقاله، تقابل قدرت و رویارویی دو اراده
سختافزاری و نرمافزاری قدرت است که هر کدام خاستگاهی متفاوت دارد و در موقعیتی
کاملا نابرابر قرار گرفته است. در یک سو رژیم پهلوی با تمام ابزارهای قدرت اعم از
حمایتهای سیاسی و معنوی خارجی، سازمانهای اطلاعاتی و تبلیغاتی، ارتش و نیروهای
مسلح کاملا مجهز و وفادار و اقتصاد نفتی قرار گرفته و استبداد مدرن نفتی به وجود آورده که
کاملا بر اوضاع مسلط است و کوچکترین تهدید داخلی و خارجی متوجه او نیست. در سوی
دیگر رهبری معنوی قرار گرفته که جز اتکال به خدا، اعتماد به نفس و اعتقاد به مردم چیزی
ندارد. او در جهت تحقق حاکمیت اسلام و استقرار نظام جمهوری اسلامی، که با نفی سلطنت
مرادف است بهگونهای حرکت کرد که ابزارهای قدرت را یکی بعد از دیگری از دست رژیم
خارج ساخت و توانست به آرمانها و اهداف الهی خود جامه عمل بپوشاند. تبیین عدم
مشروعیت نهاد سلطنت به لحاظ ماهیت و عملکرد و تجویز مبارزه با آن، بهرهگیری از
فرصتهای زمانی در بیداری مردم، تبیین و ترسیم عملکرد نامشروع سلطه خارجی و تجویز
مبارزه با آن در بخش قبلی این مقاله بررسی شد. در این شماره اهتمام امام در «تلازم نظری و
عملی دین و سیاست»، دعوت به مبارزه و قیام، ایستادگی و شهادت»، «تأکید بر اسلام و احیاء
هویت اسلامی» و «تبیین اسطورههای تاریخی ـ مذهبی به منظور تقویت روح مبارزه و
مقاومت» مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
خلاصه ماشینی:
"امام(ره) پیوسته رمز موفقیت مردم مسلمان ایران و انقلاب اسلامی را در تمسک به این ارزشها دانسته و به دیگر مسلمانان جهان رهنمودهایی را در ارتباط با بهرهگیری از این ارزشها به منظور رهایی از استبداد و استعمار توصیه کردهاند؛ به عبارتی امام ضمن برشمردن ابعاد اثباتی این عناصر به وجه سلبی آنها نیز اشاره داشته و وضعیت ناهنجار حاکم بر جوامع اسلامی را ناشی از فراموشی و نادیده انگاشتن این ارزشهای محوری تلقی کردهاند: «خودخواهی و ترک قیام برای خدا ما را به روزگار سیاه رساند و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهای اسلامی را زیر نفوذ دیگران درآورد.
از این رو مبارزهای جدی و آشتیناپذیر در سیره عملی و نظری حضرت امام با این دو جریان غاصب و نامشروع به چشم میخورد؛ به عبارتی دیگر امام به عنوان مصلحی بزرگ که درد دین داشت مهمترین درد حاکم بر کشور ایران و جوامع اسلامی را ناشی از حاکمیت استبداد و استعمار میدانستند که نتیجه طبیعی و قهری آن از دست رفتن اسلام بود."