چکیده:
یکی از راههای ارزیابی مکاتب علمی، بررسی مبادی هستیشناختی، معرفتشناختی،
روششناختی و انسانشناختی آن مکتب است. مکتبی که در این مبادی با مبانی فکری و
فرهنگی و دینی ما اختلاف اساسی داشته باشد، یقینا نمیتواند در کلیت خود مورد پذیرش
ما قرار گیرد. آشنایی با این مبادی علاوه بر یاری رساندن ما برای گزینش مکاتب علمی غرب
این اثر را خواهد داشت که راه نقد علمی و روشمند چنان مکاتبی را بر ما هموار میسازد و ما
را در رسیدن به الگویی مطلوبتر یاری میکند. در این مقاله موضع انسانشناسانه حاکم بر
اندیشه دورکیم، که یکی از بنیانگذاران جامعهشناسی است، بررسی میشود. این مقاله در
پاسخ به سه موضوع اساسی در زمینه انسانشناسی تنظیم شده است: «فطرت آدمی»، «جبر و
اختیار انسان» و «تأثیر انسان در تحولات اجتماعی». نتیجه نهایی این مقاله این است که
انسانشناسی مبتنی بر مبادی تجربهگرایی نمیتواند با فرهنگ اسلامی ما وحدت پیدا کند و از
همین روی مکتبی که بر پایه چنین تصوری از انسان استوار باشد، نمیتواند در تحلیل مسایل
اجتماعی به طور کامل مورد استفاده قرار گیرد.
خلاصه ماشینی:
"نکته دیگری که دورکیم به صورت بسیار مجمل در این بند بدان اشاره میکند، ولی در نقد روششناسی تفهمی بخوبی قابل بهرهگیری است، این نکته است که بر فرض که ما نسبت به آنچه در ذهن و روانمان میگذرد، آگاه باشیم و بخوبی بتوانیم تشخیص دهیم که از چه جهت برخی رفتارهای فردی را انجام میدهیم، چگونه قادر خواهیم بود از آنچه در ذهن دیگران میگذرد آگاهی یابیم و آیا اطمینان داریم که چنان چیزی از دسترس ما خارج نیست(همان)؛ به عبارت دیگر میتوان اینگونه بیان کرد که برای قبول فطرت مشترک انسانی باید این مطلب را پذیرفت که انگیزههای روحی و روانی که برای مثال در شخص من موجب گرایش به دین شده است، در اشخاص دیگری هم که به دین معتقد هستند وجود دارد و انگیزه درونی من با انگیزه درونی دیگر مؤمنان مشابه است.
اما چرا باید از این امکان و توانایی استفاده نمود؟ چه چیزی ما را به بهرهگیری از اخلاق علمی و پیروی از راه و روش پیشنهادی جامعهشناسان علمی امر میکند؟ آیا از درون علم اثباتی مورد نظر دورکیم چنین بایدی استخراج شدنی است؟ 5ـ اگر قرار است جامعه شناسی از اخلاق و ایدئولوژی هم از حیث موضوع و هم از لحاظ هدف مستقل باشد چرا خود دورکیم مجددا پای مسائل اخلاقی و ایدئولوژیکی را در جامعه شناسی باز میکند و چه علل و دلایل انسانشناختی میتواند در این موضعگیری دخالت داشته باشد؟ 6ـ آیا این مواضع بازگشت از اهداف و آرمانهای جامعهشناسی علمی، که دورکیم آنها را ترسیم کرده است، نیست؟ آیا این تعهدات عملی و اصلاحگرایانه، اندیشه جامعهشناسانه دورکیم را با نوعی تعارض درونی روبهرو نمیگرداند؟ البته دورکیم میکوشد بهگونهای علاقه و انگیزه ورود جامعهشناس را به عرصه اجتماعی و عملی توجیه کند."