چکیده:
سعی این مقاله بر این است که رابطه دو مفهوم جهانی شدن و اقتدار ملی را با یکدیگر
بسنجد. ابتدا خود این مفاهیم را بررسی کرده و مفهوم جهانی شدن را با مفهوم مدرنیته و
مفهوم اقتدار ملی را با میزان مقبولیت و مشروعیت مردمی دولتها همسنخ دانسته است.
خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد تعریف و یا تبیین دوم از فرایند جهانی شدن یعنی همزاد شدن جهانی شدن با تجدد، نسبت معقولی داشته باشد، زیرا گسترش صعودی و خطی جهانی ـ یعنی همین پدیدهای که ما در حال حاضر آن را تجربه میکنیم ـ از قرون پانزدهم و شانزدهم شروع شده است؛ زیرا قبل از این دوران، ساکنان اروپا، آسیا، آمریکا و استرالیا در جهل کامل و عدم اطلاع از یکدیگر زندگی میکردند؛ (4) به سخن دیگر جهانی شدن با مفهوم گسترش سرمایهداری، همسانی دارد که این مفهوم محوری در دهه 1980 و 1990 نیز هست که بهرغم کاهش قدرت دولت آمریکا به نوعی نهادهای سرمایهداری، قدرت خود را باز تولید میکنند.
حال با توجه به سرعت فرایند جهانی شدن سرمایهداری مشاهده خواهیم کرد که چگونه این فرایند با وعدههای روشنفکران مدرنیته و دولتمردان کشورهای پیشرفته در توسعه و بهبود نظامهای سیاسی جهان کاملا در تضاد بنیادین قرار گرفته و استراتژی و تاکتیکهای تجاری و با اهداف تجاری، کاملا انتخابهای دمکراتیک و مردمسالاری را کاهش داده است؛ حتی این مطلب بهرغم پوششهای عمده مطبوعاتی در کشورهای پیشرفته نشان میدهد که افکار عمومی در آمریکا با پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی NAFTA مخالفند و در اروپا نیز افکارسنجی نشان داده است که اکثریت افراد با معرفی خود با اتحادیه پولی اروپا و پول واحد اروپا مخالفند اگرچه این جریان از حمایت قوی نخبگانی مالی اروپایی برخوردار است."