چکیده:
هدف ما از این نوشته آن است که جایگاه نخبگان بزرگ روحانی درهفتاد ساله مشروطه چه به صورت رسمی و چه بصورت غیر رسمی را که دارای ماهیت ، تاریخی ـتطبیقی بوده با استفاده از روش جمع آوری اطلاعات کتابخانه ای و از طریق مطالعه متون ، منابع و اسناد مختلف ، چه نوشتاری و چه غیر نوشتاری با مراجعه به منابع دست اول و دوم بررسی؛ و روشن سازیم که این نخبگان چه تاثیری بر تحولات سیاسی و اجتماعی ایران این دوران داشته اند و نقش قدرت حاکم در این تاثیرات چگونه بوده است ؟
درسیر تحولات اجتماعی جامعه ما چون جامعه ما استبداد زده و عقب افتاده و ایلیاتی بودکه درآن شاه با محارمش همه کاره بودند و مردم نیز بیسواد و توده ای و نخبگان آن نیز متاثر از این دو؛ اما پادشاهان قاجار برایکسب مشروعیت سیاسی نیازمند جلب نظرمساعد علمای مذهبی و روحانیون که بعد از صفویان به یکی از گروه های بسیار متنفذ اجتماعی تبدیل شده بودند، نیاز داشتند. زیرا قدرت سیاسی تنها با جلب حمایت و تایید گرفتن از روحانیون مشروعیت سیاسی را کسب میکرد، و با وجود انقلاب بر علیه این کارکردها به علت فقدان حکومت نیرومند مرکزی، نبود ارتش دائمی، و ... نتوانستند تحولات ساختاری اساسی و عمیق در ایران ایجاد کنند، و در دوره پهلویها هم کسب مشروعیت سیاسی از روحانیون کاملا منتفی شد.
The aim of this paper is to clarify the constitutional position of great spiritual leaders who had comparative- historical nature in seventy years of Mashroteh either officially or unofficially. This has been done by using information gathered through the study of literature, texts, references, various documents and first and second hand sources whether written or non-written. Also this study is to investigate these elites’ effect on the political and social changes of that time and the role of ruling power. Through the social changes our society was despotic, underdeveloped and nomadic, where king was the only power and people were illiterate and popular, but Qajar kings required gaining the approval of religious scholars and clergymen (who were one of the most influential groups in the society after Safavids) in order to have political legitimacy. At that time political power was legitimated only with the support and approval of clergymen and despite the revolution against these functions, because of the lack of strong central government and the absence of a standing army they could not make fundamental and structural changes in Iran. In Pahlavi’s time clergymen were totally excluded from political legitimacy.
خلاصه ماشینی:
"بلاخره با نگاهی کوتاه به سرگذشت نائینی، زندگی سیاسی او را میتوان به سه مرحله اساسی تقسیم کرد: نخست او با قلم و قدم برضد استبداد برخاست و با مشروطهخواهان ایران همکاری میکرد و در این مرحله او به سود بورژوازی ملی که رهبری انقلاب مشروطه را به دست داشت گام بر میداشت ولی بر اثر رویدادهای زاییده انقلاب برای مدتی از فعالیتهای شدید سیاسیکناره جست و به عنوان یک استاد فقه و اصول به صورت یکی از مجتهدان بزرگ عصر خویش در آمد، دوم او به عنوان یکی از رهبران ملی عراق بر ضد حکومت تحتالحمایگی انگلستان در آن کشور برخاست و همراه دیگر علمای شیعه و سران قبایل در راه به دست آوردن استقلال عراق کوشید و در این رشته از مبارزات انگلیسها و دست نشاندگان آنان رفتار بدی دید و سبب تبعید وی از عراق و بیخانمانی او شد، در مرحله سوم در ایران و در تبعید بود در همکاری با صاحبان قدرت به ویژه آنانکه درهیات حاکم ایران شرکت داشتند را سودمندتر ازجنگ با آنان دید و شاید بر اساس همین اندیشه بود که در سایه پیوندهای دوستانه با مقامهای نیرومند سیاسی وی توانست رهبری مطلق دنیای شیعه را به دست آورد و در چنان مقام و موضعی بتواند گامهای سودمند و اثربخشی را در راه سعادت آسایش و اصلاح پیروان شیعهگری در دنیای اسلام بر دارد(همان: 196)."