چکیده:
برخی از نظریهپردازان، عقلانیت منهای معنویت را یکی از شاخصهای برجسته مدرنیته میدانند. موضوع این مقاله، بررسی مدرنیته، عقلانیت و معنویت از دیدگاه امام خمینی قدّس سره از دنیای اسلام و میشل فوکو از دنیای غرب است.
تجربه مدرنیته ثابت کرده است که عقلانیت خودبنیاد انسان بدون وجود معنویت و عالم متافیزیکی، نتوانسته آدمی را به جایگاه اصلی خود برساند. با شکلگیری گفتمان انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی قدّس سره ، جایگاه فراموششده معنویت دوباره احیاء شده و این همان چیزی است که میشل فوکو را متاثر کرد. یافتههای این پژوهش حاکی از آن است که مدرنیته بهدلیل حذف معنویت با بنبست اساسی مواجه شده و امام خمینی قدّس سره راه برونرفت از این بنبست را رویآوردن بشر به عالم معنا میداند. در این راستا، در مقاله حاضر، از مطالب کتابخانهای و اینترنتی استفاده شده و از روش توصیفی ـ تحلیلی برای بررسی دادهها کمک گرفته شده است.
For some theorists, rationality without spirituality is a prominent feature of modernity. The present paper investigates modernity, rationality and spirituality from Imam Khomeini viewpoint about the Islamic world and Michel Foucaults from the West. The experience of modernity has proved that the self-founded rationality of human without presence of spirituality and metaphysics world has not been successful in conducting human to his main location. By formation of the discourse of the Islamic Revolution with Imam Khomeinis leadership, the forgotten position of spirituality was revived and Michel Foucault was impressed by this issue. The findings of this study indicate that because of omitting spirituality, modernity has been encountered by fundamental impasse while for Imam Khomeini, the way out of this impasse is human movement toward the world of meaning. In this regard, the present study has used library and internet materials and applied an analytico-descriptive method to analyze the data.
خلاصه ماشینی:
امام خمینی+ با اذعان به دستاوردهای دوران مدرنیته، متذکر میشود که این پیشرفتها اگرچه زندگی بشر را از لحاظ فنی بسیار آسانتر کرده است، اما در تأمین بخش عظیمی از نیازهای روحی و روانی وی ناکام مانده است.
میشل فوکو که از بزرگترین متفکران پستمدرن است، در نقد خود از مدرنیته اشاره دارد که دوران مدرن نهتنها انسان را به خوشبختی نرسانده بلکه او را در دایره تنگ عقل و علم تجربی محبوستر کرده است.
دغدغه اصلی نوشتار، این مطلب است که اندیشههای میشل فوکو با امام خمینی+ در نقطه خاصی با هم تلاقی پیدا میکنند و آن تلفیق معنویت با عقلانیت برای به کمال رساندن بشر میباشد.
این بسیار ارزشمند است که اسلام هیچ راهی را که مقارن با هر شکلی از توسعه باشد، مسدود نکرده و اشتیاق زیادی دارد تا خود را با آنچه برای پیشرفت نوع بشر در همه جنبههای زندگی نیاز دارد، وفق دهد.
(Shireen, 2009: 6 - 7) در این مورد، امام خمینی+ در مورد جایگاه علم و صنعت در دین اسلام میفرمایند: بسیاری عقیده دارند چون قرن اتم است، روشهای اسلام کهنه شده و ادعا میکنند که اسلام با نوآوریها مخالف است؛ اما این اتهام ابلهانه است.
(امام خمینی، 1378: 7 / 264) از منظر ایشان، این انقلاب مانند دیگر انقلابهای جهان یک نظام سیاسی را ایجاد کرده است؛ اما آنچه آن را خاص و متمایز کرده، انگیزه و هدفی است که در زیر لوای اصل توحیدمحوری دنبال میکند.