چکیده:
برای تحقق مردمسالاری در جامعه ایران، وجود شرایطی ضروری است: الف) شرایط عینی لازم: 1. فقدان یک نهاد یا قدرت فائقه کنترل کننده که نتواند هر کاری بخواهد انجام دهد، به عبارت دیگر تکثر نهادهای سیاسی ـ فکری با میزان متنوعی از قدرت در جامعه وجود داشته باشد؛ 2. امکان بروز چنین قدرتی وجود نداشته باشد؛ 3. نهادهای متنوع قدرت به هم وابسته باشند. ب) شرایط ذهنی لازم: 1. پذیرفتن اختلاف در اندیشهها و باورهای جامعه بشری؛ 2. پذیرفتن اصل تحمل، تساهل و تسامح؛ 3. سازگاری با دگراندیشان. ج) شرایط کافی: عملکرد آگاهانه نیروها و احزاب و نهادهای متعدد قدرت در دولت و حکومت و یا صاحب اقتدار و اعتبار در میان مردمان است. هر قدر شرایط عینی و ذهنی لازم برای تحقق دموکراسی فراهم شده باشد ولی کنشگران سیاسی به این شرایط واکنش مثبت و مناسب نشان ندهند تغییرات و تحولات سیاسی به خودی خود به پیروزی مردمسالاری منجر نخواهد شد. آزادی تفکر و بیان تفکر ماقبل دینی است و نهادینه شدن دموکراسی (که تا به حال در ایران محقق نشده است) زمانی میسر است که، حقوق و آزادیهای اساسی ملت تأمین شده باشد، لذا هر کجا حقوق بشر نقض شود آنجا دموکراسی نیست.
خلاصه ماشینی:
"اظهار این مطلب که «در جنبشهای ملی و فراگیری مانند جنبش تنباکو، انقلاب مشروطه، نهضت ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی دستاوردهایی که نهادینه شده باشند نصیب ملت ایران نشده است» در واقع قضاوتی غیرمنصفانه و سیاسی از جنبشهای آزادیخواهانه ملت غیور و مسلمان ایران است؛ زیرا اگر حرکتهای پرشور مردمی تا به حال در جامعه نهادینه نشده بود در نظام فعلی ما جمهوری نبود و در قانون اساسی جایگاهی برای انتخابات و مشارکت مردمی مطرح نبود، درحالیکه ما شاهد آن هستیم که امروز یکی از مردمیترین و دموکراتترین نظامهای سیاسی در جهان داریم و برای مراکز متعدد قدرت از مشارکت و انتخاب مردم به نحو گسترده و وسیع استفاده مینماییم.
4. نویسنده معتقد است که «اصلاح طلبان درون حاکمیت با اصلاح طلبان بیرون از حاکمیت به ضرورت و نیاز انتخاباتی به تعامل پرداختند و آن چه در هشت سال پیش تحت عنوان خودی و غیرخودی مطرح شد امروز از ادبیات سیاسی حذف شده است» باید گفت که، اصطلاح خودی و غیرخودی هنوز هم در ادبیات سیاسی جامعه ما وجود دارد و کسانی که حرکتهای سیاسی آنان با مذهب، قانون اساسی و خواست ملی مردم هماهنگی ندارد و شعارها و اهداف و جنبشهای آنان فروپاشی نظام و زیرسؤال بردن ارکان اصلی نظام را به دنبال دارد اینها را خودی تصور به شمار نمیروند و تعامل اصلاح طلبان داخلی با بیرون از حاکمیت در گامهای نخست اصلاحطلبی بود، ولی هر چه پیشرفت این شکافها عمیقتر شد و مرز میان خودی و غیرخودی بیشتر آشکار گردید و اصلاح طلبان داخلی که براندازی را در دستور کار خود قرار داده بودند به جرگه اصلاح طلبان بیرون از نظام پیوستند و مواضع دو جبهه، قویتر شد."