چکیده:
در سنت مسیحی، چارلز ویلیامز (الاهی دان انگلیکان م. 1945) از ایده «الاهیات عاشقانه» دفاع نمود. در این سنت عشق به ابزاری برای ادراک و علم به خدا تبدیل میشود. سرچشمه الهام این کار، دانته بود که شخصیت بئاتریس برای او به تجلی و رویت خداوند تبدیل گردید. ایده الاهیات عاشقانه در سنت اسلامی تازگی ندارد، در گذشته اندیشمندانی همچون ابنعربی، معنای عشق را در بافت الاهیات مربوط به عشق الاهی، نیک بر رسیدهاند. مقاله حاضر، طریقهای را میجوید که بر مبنای آن، برخی عارفان مسلمان (خاصه ابن عربی و شیخ احمد احسایی) به این مساله پرداختهاند و از طرفی در پی آن است که چگونه در بافت شیعه، کارکرد حکمی زیبایی میتواند به ابزاری برای تقرب به امام غایب تبدیل شود.
خلاصه ماشینی:
"نبود پدر و به جای آن، روح خدا، جایگاه و پایگاه عیسی را ارتقا داده است و در عین حال این سؤال را پدید آورده است که، اگر نطفه عیسی مستقیما از طریق روح خدا تشکیل گردیده است، پس عیسی چگونه خدا نباشد؟ در مورد عیسی آن چه برای ابن عربی و قیصری اهمیت دارد آن است که خداوند این عبارت را بکار برده است «عیسی پسر مریم».
درحالیکه این دو سخن هیچ تناسبی با هم نداشته و کاملا در تضاد هم هستند؛ زیرا مبنای سخن ابنعربی معرفت نفس و تجلی خدا در خود انسان است و حال آنکه مبنای سخن سلیزیوس شاعر، با صرف نظر از محتوای شاعرانه و خیال انگیزانه متوهمانهاش، ایدئالیسم و انکار واقعیت خداوند است، که قرنهاست در میان متفکران مسیحی مطرح است.
نویسنده سؤالی میپرسد بدین مضمون که آیا نبود پدر و به جای آن روح خدا، جایگاه عیسی را ارتقا نمیدهد و اینکه نطفه عیسی مستقیما از طریق خدا تشکیل گردیده، چگونه خدا نباشد؟ او در واقع با این پرسش سطحینگرانه خواسته است بر خدازادگی عیسی صحه بگذارد؛ درحالیکه خداوند میفرماید اگر قرار بر این قیاس باشد، پس چرا آدم و حوا را پسر و دختر خدا نمیدانید؟ آنان که اساسا نه تنها پدر نداشتند، حتی از مادر هم بیبهره بودند و نقش هر دو را خود روح القدس و روح الاهی ایفا کرد و با این حساب آنها بر خدازادگی اولویت دارند و عیسی فقط بخش ناچیزی از مساله را به بهره برده است."