چکیده:
تعداد و نوع فعالیتهای بهبود و بهسازی مدیریت که در دهه گذشته به طرق گوناگون به درون سازمانها و شرکتهای ایرانی راه یافتهاند به طور فزایندهای افزایش داشته است.چه بسیار شرکتها و سازمانهای دولتی و خصوصی که پس از استقرار اولین نظامهای،(نظری نظام مدیریت کیفیت بر پایه استانداردهای سری 9000)خود را معرفی هجوم بیامان نظامهای مشابه دیدند که هر یک ادعاهای خیرهکنندهای نظیر تولید ناب،کیفیت فراگیر،تولید بدون نقص،مشارکت فراگیر،تعالی سازمان و افزایش بهرهوری داشتند.تعداد صنایع و سازمانهایی که هم اکنون بدون توجه به ظرفیت و کارکرد واقعی سیستمهای بهسازی موجود،به طور غیر آگاهانه به سوی جذب و استقرار نظام بهسازی پررزق و برقتر رو آوردهاند رو به افزایش است.این در حالی است که امروزه بسیاری از متخصصان و اندیشمندان مدیریت و کیفیت به این شیوه جذب و استقرار نظامها به دیده تردید مینگرند. مقاله حاضر پس از بیان مساله،به تشریح از 10 نظام بهسازی مدیریت 9001 ISO ،مهندسی ارزش،مهندسی مجدد فرآیندها،خود ارزیابی بر پایه EFQM ،عارضهپایی شرکتها،نظام S 5،کایزن،مدیریت استراتژیک،مدیریت چرخه بهرهوری و شش سیگما و چگونگی انتخاب آن به مطالعه میپردازد.پس از سطحبندی و طبقهبندی نظامهای مورد مطالعه،مبانی تلفیق و چگونگی آن به لحاظ مفهومی و اجرایی مورد بررسی قرار گرفته است.شناسایی فعالیتها،ساز و کارها،زیرسیستمها و نتایج مورد انتظار از هر سیستم و انجام تکنیک دلفی با حضور متخصصان و مشاوران هر نظام موضوع بخش اصلی مقاله حاضر است.یافتههای این بخش حاکی از وجوه اشتراکو قرابت بسیار نظامهای بهسازی در بخش فعالیت و نتایج است.در حقیقت این بدان معنی است که انجام تلفیق و ایجاد همسویی و یکپارچگی میان نظامها میتواند نتایج مثبت و مواهب بسیاری به همراه داشته باشد.این اعتقاد وجود دارد که وجود ساز و کارهای نظام مدیریت تحول استراتژیک در سازمانها هسته اصلی یکپارچگی و همسویی در پذیرش،استقرا،اجرا و ارزیابی نظامهای بهسازی است.
خلاصه ماشینی:
"در همین رابطه عوامل مختلفی در این دوران گذار،ابعاد مدیریتی سازمانهایی ایرانی را تهدید میکند که این موضوعات را میتوان در قالب سؤالات و ابهامات زیر مطرح ساخت: اثربخشی استقرار نظامهای مختلف بهبود و بهسازی با تأکید بر خواستههای ذی نفعان شرکت چه میزان بوده است؟ میزان انحرافات دستاوردها و نتایج حاصل از استقرار نظامهای بهبود از اهداف واقعی مندرج در مراجع و استانداردهای این نظامها به چه میزان بوده است؟ نقاط اشتراک و افتراق فعالیتهای بهبود معرفی شده به شرکت و سازمانها در کجاست؟ آیا بهرهگیری از افکار و نظامهای بهبود به رغم وجود نقاط افتراق یا اشتراک فراوان برای سازمانها زیانبخش نیست؟ آیا با اجرای پی در پی نظامهای بهبود در فواصل زمانی کوتاه مرتکب دوبارهکاری نشدهایم؟ مقاله حاضر به تشریح بخش کوچکی از ابهامات فوق میپردازد و سعی شده است با بهرهگیری از روشهای علمی و نظرات اساتید و مشاوران زبده امکان تلفیق نظامها و فعالیتهای بهبود در قالب یکپارچه مدیریت تحول در سازمانهای حاصل گردد تا نه تنها انرژی و نیروی تحول در سازمانها تکثر و ابعاد موازی سیستمها و زیر سیستمها اتلاف نگردد.
وظایف نظام مدیریت تحول و متولیان آن به موارد اخیر محدود نمیرد و شامل موارد زیر میگردد: 1-تعیین استراتژی تحول سازمان، طرحریزی تغییر در سازمان و تدوین Roadmap تعالی 2-تعیین و طرحریزی دورانگذار ( Transition Stage )در سازمان 3-آموزش و فرهنگسازی لایههای مختلف سازمان و ایجاد بستر تحول در کلیه مراحل 4-پایش محیط سازمان به لحاظ رویکردهای نوین مدیریت،جذب،انتخاب و استقرار نظامهای مختلف بهسازی 5-ارزیابی اثربخشی نظامهای بهسازی شده در سازمان به منظور تعیین آنها در مسیر تحول 6-استقرار و پیادهسازی ساز و کارهای مشارکتی در سازمانها برای انجام تغییر با رویکرد مشارکتی و مبتنی بر دیدگاه فراگیر 7-ارزیابی کلان تحول در سازمان و هدایت کلیه نظامهای بهسازی برای اصلاح مسیر در صورت لزوم وظایف نظام مدیریت تحول استراتژیک نشان میدهد که این نظام بیشتر از توجه به جزئیات اجرایی سیستمها به مسایل کلان تحول در سازمان میپرازد."