خلاصه ماشینی:
"خسرو پرویز پس از فرا گرفتن حکمت،بهآتش خانه مینشیند و چون موبدان،آتش پرستیمیکند،اما فرزند او شیرویه بر پدر میآشوبد و او رابه بند میکشد: {Sچو خسرو را به آتش خانه شد رخت#چو شیر مست شد شیرویه بر تختS}{Sبه نوشانوش می در کاس میداشت#ز دورادور شه را پاس میداشتS}(16 و 413/17) {Sبدان نگذشت آخر بند کردش#به کنجی از جهان خرسند کردشS}(414/1) در بند،تنها کسی که اجازه دارد در کنار خسروباشد،شیرین است: {Sدر آن تلخی چنان برداشت با او#که جز شیرین کسی نگذاشت با اوS}{Sدل خسرو به شیرین آن چنان شاد#که با صد بند گفتا:هستم آزادS}(2 و 414/3) هنگامی که شیرویه شخصی را میفریبد تا پهلویپدر را بدرد،باز هم شیرین در کنار خسرو است وچون جریان خون گرم شاه او را از خوب بیدارمیکند،«چو مرغ تاب دیده»پریشان میشودساعتی میگرید و در اوج اندوه جسد شاه را باگلاب و مشک و عنبر میشوید و زمان تشییع پیکر،حلقههای گوهر به گوش میآویزد،حلقههای زلفبر دوش،نگار بر دست،سرمه در چشم،پرندیزرد بر سر و حریری سرخ در بر به دنبال مهد ملکپایکوبان تا گنبد خانۀ شاه میرود: {Sدر گنبد به روی خلق در بست#سوی مهد ملک شد دشنه در دستS}{Sجگرگاه ملک را مهر برداشت#ببوسید آن دهن کو بر جگر داشتS}{Sبدان آیین که دید آن زخم را ریش#همان جا دشنهای زد بر تن خویشS}{Sزهی شیرین و شیرین مردن او#زهی جان دادن و جان بردن اوS}{Sچنین واجب کند در عشق مردن#به جانان جان چنین باید سپردنS}(2-424/6) {Sدو صاحب تاج را هم تخت کردند#در گنبد بر ایشان سخت کردندS}{Sوز آن جا باز پس گشتند غمناک#نوشتند این مثل بر لوح این خاکS}{Sکه جز شیرین که در خاک درشت است#کسی از بهر کس خود را نکشته استS}(15-424/17) پینوشت: 1-شمیسا،سیروس،داستان یک روح،تهران،انتشاراتفردوس،ج اول،1372 ش،ص 54."