خلاصه ماشینی:
"مناعت طبع درد و صوفیه را قبول ندارد؛اهل زد وبند نیست همه را به حلقه رندان خرابات(تلفیقیاز مسجد و میخانه و خانقاه)فرا میخواند و خودبا مژگانش خاکروب در میخانه است: {Sدر حلقۀ رندان خرابات مغان آی#تا یک نفس از خویشتنت باز رهانندS}(دیوان،ص 233) {Sتا خرقه به خون دل ساغر بنشویید#رندان خرابات مغان را بنشاییدS}(همان،677) {Sبر دل رندان اگر آزارهاست#پارسایان باری از رندان چرا آزردهاندS}(همان،694) {Sعیب خواجو نتوان کرد که در مجلس ما#صوفیان نیز چو رندان همه دردی نوشندS}(همان،ص 685) {Sتا به دوشم ز خرابات به میخانه برند#سوی رندان در میکده پیغام دهیدS}(همان،428) {Sشرط فراشی در دیر مغان دانی چیست؟#ره رندان خرابات به مژگان و رفتنS}(همان،747) رهایی را در رندی میداند(بیت اول)خرقه وسجاده را به می رنگین میکند تا شایسته ورود بهمجلس رندان شود(بیت دوم)،رندی را مایهافتخار میداند و به آن فخر میکند(بیت سوم)وخاکپای رندان را توتیای چشم خود میداند.
در توحید خودآگاه و معتدلاست؛رهایی را در اطاعت از پیر میداند و توصیهبدان هم میکند؛اندیشمند و نگران رزشهایانسانی است؛رازدار است،اما تلویحا سر شاهدبازی صوفیان مرائی را بر ملا میکند: {Sمنزل پیر مغان کوی خرابات فناست#آخر ای مغبچگان راه خرابات کجاستS}(همان،640) {Sتا خرقه به خون دل پیمانه نشویی#با پیر مغان بر سر پیمان نتوان بودS}(همان،671) {Sخرقه رهن خانه خمار دارد پیر ما#ای همه رندان مرید پیر ساغر گیر ماS}(همان،373) {Sبر دل رندان صاحب درد اگر آزارهاست#پارسایان باری از رندان چرا آزردهاندS}(همان،694) {Sزاهدان را چون ز منظوری نهانی چاره نیست#پس نشاید عیب کردن رند دردآشام راS}(همان،177) ت-عشق حقیقی در عالم رندی است؛توبه وتقوی مجاز است؛سر به دینی و عقبی فرودنمیآورد پندپذیر هم نیست،قلندر مآب و ملامتیاست؛نام و ننگ را مانع وصال میداند."